معتادهاي جديد

وقتي خط دايمي اش به اعتباري تبديل شد و قيمت کارت شارژ هاش پايين اومد، وقتي انگشتاش، مخصوصاً انگشت شست دست راستش ديگه خم نمي شد و توي ذهنش مدام دنبال جواب پيامکي مي گشت، فهميديم معتاد شده. مي گفت خودش هم خسته شده و داره زندگيش رو به باد مي ده. صداي دلنگ دلنگ گوشيش روي ذهنش راه
سه‌شنبه، 2 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معتادهاي جديد

معتادهاي جديد
معتادهاي جديد


 

نويسنده: طاهره براتي نيا




 
وقتي خط دايمي اش به اعتباري تبديل شد و قيمت کارت شارژ هاش پايين اومد، وقتي انگشتاش، مخصوصاً انگشت شست دست راستش ديگه خم نمي شد و توي ذهنش مدام دنبال جواب پيامکي مي گشت، فهميديم معتاد شده. مي گفت خودش هم خسته شده و داره زندگيش رو به باد مي ده. صداي دلنگ دلنگ گوشيش روي ذهنش راه مي رفت. به قول خودش، ترک يه طرفه فايده اي نداشت. اگه اون هم مي خواست ترک کنه، بقيه براش پيامک مي دادن، اون هم بايد جواب مي داد. ضبط موبايل هم فايده نکرد. اون قدر خودش رو به در و ديوار کوبيد که دل همه براش سوخت و موبايل هاشون رو دادن دستش. قسم مي خورد که پيامک نمي ده، فقط بازي مي کنه، ولي يه ساعت بعد که رفتم بالاي سرش، داشت پيامک بازي مي کرد. و حدود هزار تومن شارژش هم تموم شده بود. تا اينکه اون روز ديديم يه گوشه ي اتاق نشسته و زانوي غم بغل گرفته. گه گداري نگاهي به موبايلش مي انداخت و صفحه کليدش رو دست کاري مي کرد. خيلي عجيب بود که وقتي دست شويي رفت، موبايلش رو نبرد. حتي يک بار هم روي تلويزيون جا گذاشت و نيومد برش داره. آروم رفتم کنارش.
- چيزي شده؟ موبايلت خراب شده؟ صفحه کليدش؟!
سرش رو پايين انداخت و آه کشيد:
- نه دوستم ترک کرده.
باورم نمي شد. اينجا هيچ کدوم از ايده هاي روان شناسانه ام به کار نيومد. روي شونه اش زدم و شروع کردم به تحقير کردن:
- آفرين به اون دوستت. واقعاً که نشون داد از تو راسخ تره ... تو که حتي ده دقيقه هم نتونستي تحمل کني. پس معلوم شد دوستت مي تونه ترک يه طرفه داشته باشه و تو نمي تونستي. حالا وقتشه که بشيني و يه کم فکر کني ... حيف اين همه پول نبود که بي خودي خرج مي کردي؟ آخه چرا ما فرهنگ استفاده از لوازم رو درست حسابي ياد نمي گيريم. هميشه بايد به خاطر همين کار هامون از همه ي کشور هاي پيشرفته، عقب باشيم. معلومه که اين دوستت واقعاً خيلي با فکر و با شعور ... بالاخره تصميم گرفته وقت با ارزشش رو صرف يه کار بهتر بکنه. يه کاري که باز خورد بهتري توي اجتماع داشته باشه . آخر پيامک بازي چه نتيجه اي داره جز فساد؟ غير از اينه که يه جوک مي فرستيد و فقط خودتون مي خنديد. به خدا همه اش يا تهمته يا غيبت. بعد از اين سخنراني طولاني پرسيدم:
- حالا اين دوستت کي هست؟
هنوز غرق فکر بود که يک مرتبه دلنگ دلنگ گوشي اش دوباره بلند شد. مثل برق گرفته ها از جا پريد و به صفحه گوشي اش نگاه کرد، بعد هم قاه قاه شروع کرد به خنديدن. با تعجب بهش خيره شديم. صفحه رو نشون مون داد. يه پيامک جديد برايش اومده بود:
- «من يک مسافرم. دکترا تجويز کردن روزي 20 تا پيامک بيشتر ندم. 20 تا اس ام اس يک اس ام اسي. منتظر 19 تا ديگه باش».
بعد هم با خوش حالي که توي چشمانش موج مي زد، توي اتاقش رفت و در رو قفل کرد.
منبع: گلبرگ جوان، شماره ي 113



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.