براساس روایات، پس از شنیدن خبر ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام)، حضرت صالح در اواخر قرن دوم هجری از عراق عازم ایران شد و به سمت ولایت شمیران حرکت کرد. زمانی که به منطقه تجریش رسید، در باغ گلشن، زیر سایه درخت چنار بزرگی و در نزدیکی چشمه ای به شهادت رسید. پیکر مطهر ایشان نیز در همان مکان به خاک سپرده شد. گفته می شود که ایشان تحت تعقیب فردی به نام حسن از منطقه پل کرخ یا همان کرج امروزی قرار داشت.
حسن بالأخره حضرت صالح را در باغ جنت گلشن به شهادت رساند. مردم محلی با احترام به جایگاه معنوی ایشان، مرقدی برای وی بنا کردند که به تدریج به زیارتگاهی مهم تبدیل شد و خیر و برکت بسیاری برای منطقه به همراه آورد. امامزاده صالح یکی از پرطرفدارترین زیارتگاه های تهران است که همواره پذیرای تعداد زیادی از زائران است.
علمای رجال قدیم نیز نام حضرت صالح را در کتب خود ذکر کرده اند. سید مرتضی علم الهدی رازی در نوشته های خود آورده است که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) دارای فرزندان بسیاری بودند و یکی از آنها حضرت صالح بن موسی الکاظم (علیه السلام) است. وی در اواخر قرن دوم هجری جهت مهاجرت از عراق به ایران راهی می شود و در نهایت توسط فردی به نام حسن بهبهانی در منطقه پل کرخ که امروزه کرج نام دارد، تحت تعقیب قرار گرفته و در باغ جنت گلشن، کنار درخت چنار بزرگ نزدیکی چشمه ساری به شهادت می رسد.
متن کامل زیارتنامه امام زاده صالح علیه السلام
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، اَلطّاهِرُ الوَلِیُّ، وَالدّاعِی الحَفِیُّ؛ اَشهَدُ اَنَّکَ قُلتَ حَقّاً، حَقّاً، وَنَطَقتَ حَقّاً وَصِدقاً، وَدَعوتَ اِلی مَولایَ وَمَولاکَ، عَلانِیَةً وَسِرًّا، فازَ مُتَّبِعُکَ، وَنَجا مُصَدِّقُکَ، وَخابَ وَخَسِرَ مُکَذِّبُکَ، وَالمُتَخَلِّفُ عَنکَ، اَشهَد لی بِهذهِ الشَّهادَةِ، لِاَکونَ مَنَ الفائِزینَ بِمَعرِفَتِکَ وَطاعَتِکَ، وَتَصدیقِکَ وَاتِّباعَکَ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ یا سَیِّدی وَابنَ سَیِّدی. اَنتَ بابُ اللهِ المُؤتی مَنهُ، وَالمَأخوذُ عَنهُ، اَتَیتُکَ زائِراً، وَحاجاتی لَکَ مُستَودِعةً، وَها اَنَا ذا اَستَودِعُکَ دینی وَاَمانَتی، وَخَواتیمَ عَمَلی، وَجَوامِعَ اَمَلی اِلی مُنتَهی اَجَلی، وَالسَّلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُه.سلام بر تو ای آقای پاک و پاکیزه و سرور من و ای دعوت کننده (به حق) به مهربانی، گواهی دهم که تو حق گفتی و به حق و راستی سخن کردی و (مردم را) آشکارا و نهان بسوی مولای من و مولای خودت دعوت فرمودی رستگار شد پیرو تو و نجات یافت تصدیق کننده ات و نومید و زیانکار شد تکذیب کننده ات و آن کس که با تو مخالفت کرد گواه باش برای من این گواهی را تا من بوسیله معرفت و اطاعت تو و تصدیق و پیروی کردنت از زمره رستگاران باشم و سلام بر تو ای آقای من و ای فرزند آقای من توئی درگاه خدا که از آن درآیند و (معالم دین را) از آن بگیرند آمده ام به درگاهت برای زیارت و حاجتهای خود را به تو سپرده ام و من اکنون به تو می سپارم دینم و امانتم و سرانجام کارهایم و همه آرزوهایم را تا پایان عمرم و بر تو باد سلام و رحمت خدا و برکاتش.
اعمال زیارت امامزاده صالح علیه السلام
در روایات ذکر شده که برای غیر معصوم نمازی تحت عنوان نماز زیارت مطرح نشده است. با این حال توصیه شده که پس از خواندن زیارتنامه، می توانید چند رکعت نماز مستحبی به جا آورده و ثواب آن را به صاحب قبر اهدا کنید.بر اساس حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، می توان به جایگاه معنوی و ارزش زیارت امامزادگان از جمله امامزاده صالح پی برد. پیامبر در سخن خود با حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «ای اباالحسن! قبر تو و فرزندانت نزد خداوند بزرگ همچون قطعه ای از بهشت و خانه ای از خانه های آن است. خداوند دل های بندگان مخلص و برگزیده اش را به سوی شما سوق می دهد، آنان با عشق و اخلاص راه زیارت شما را پیموده و سختی های این مسیر را تحمل می کنند. قبور شما را آباد می کنند تا مؤمنان به زیارت آن ها بپردازند. این بندگان پاک در روز قیامت به حوض کوثر وارد شده و از شفاعت ویژه من بهره مند خواهند شد.»
چند نمونه از کرامات امامزاده صالح علیه السلام
از روایت یکی از بزرگان شمیران که نسل به نسل به این منطقه تعلق داشته اند و محبت خاصی نسبت به امامزاده صالح (علیه السلام) داشته اند، چنین بر می آید: در گیرودار مشکلات مالی شدید قرار گرفته بودم؛ نه تنها پولی نداشتم، بلکه بدهکار هم بودم. با وجود چند بار تمدید مهلت توسط طلبکارم، بازهم نتوانستم مبلغ مورد نیاز را تأمین کنم. یک روز چهارشنبه به طلبکارم وعده دادم که شنبه صبح پول را پرداخت خواهم کرد، اما تا روز جمعه هیچ خبری از راه حل نشد. ناامید اما امیدوار، تصمیم گرفتم لباس بپوشم و به همسرم گفتم که می خواهم زیارت بروم.زمانی که خانه را ترک کردم، تنها ۴۷۰ تومان همراه داشتم. با دلی شکسته اما پر امید مسیر حرم حضرت صالح ابن موسی الکاظم (علیه السلام) را در پیش گرفتم و نزدیک اذان ظهر به آنجا رسیدم. پس از خواندن نماز، دعای مخصوص حضرت موسی ابن جعفر (علیه السلام) را نیز به جا آوردم و سپس با زبان ساده و داستان گونه، راز دل خود را در میان گذاشتم. به امامزاده عرض کردم که برای صبح شنبه قول داده ام و مستأصلانه از ایشان درخواست کمک کردم تا بتوانم سر قولم بمانم.
وقتی از حرم بیرون آمدم، حس سبکی و آرامش عجیبی در جانم جاری شده بود. شب هنگام، ساعت ۱۲ بود که یکی از آشنایانم با من تماس گرفت؛ کسی که کوچک ترین اطلاعی از مشکلات مالی من نداشت. او با لحن ساده ای گفت: "چرا نگفتی احتیاج به پول داری؟ من مبلغی کنار گذاشته ام که اگر بیشتر لازم داری هم اطلاع بده." شنیدن این خبر مرا متأثر کرد و با قلبی سرشار از شکرگزاری گفتم: "آقاجان، کرم شما را بسیار شنیده ایم و دیده ایم، و این بار با تمام وجود لمس کردیم. شما وعده شنبه صبح مرا شنیدید و در نخستین ساعات همان روز، پول مورد نیاز را به دست من رساندید."
در طول مسیر زندگی، معجزات کوچک و بزرگ بسیاری رخ می دهند؛ اما اغلب بدون توجه از کنارشان می گذریم، بی آنکه اهمیتشان را درک کنیم. این رویدادها، گاهی زمینه ای برای نزدیکی بیشتر به خداوند فراهم می کنند. در میان آن ها، شفای بیماران لاعلاج که فراتر از دستاوردهای علم پزشکی است، حقیقتاً چیزی جز یک معجزه نیست. یکی از این نمونه ها، شفای کودکی است که به لطف و کرم آقا صالح بن موسی الکاظم (علیه السلام) سلامتی خود را بازیافته است. داستان بهبود «پیمان قدرتی» مملو از نکاتی آموزنده و جذاب است که می توانند برای بسیاری از ما الهام بخش باشند. او اکنون سال هاست که در نوزدهمین شب ماه مبارک رمضان به آستان مقدس امامزاده صالح (علیه السلام) می آید تا نذر مادرش را به جا آورد.
همه چیز از یک حادثه تلخ شروع شد؛ تصادفی که «پیمان قدرتی» را در کودکی چند ساله به کما برد. پیمان جزئیات این سانحه را به خاطر نمی آورد، اما برادر بزرگ ترش، پژمان، آن روزهای سخت را با دقت به یاد دارد. او می گوید: «در محله خوش، خیابان طوس تهران زندگی می کردیم. مادرم من و پیمان را برای خرید به سوپرمارکت آن طرف خیابان فرستاد. همان لحظه، یک ماشین با سرعت زیاد وارد خیابان باریک و یک طرفه شد. من کمی جلوتر از پیمان در حال حرکت بودم که صدای ترمز بلند شد. وقتی برگشتم، پیمان را دیدم که بین زمین و آسمان معلق بود و در چند متری جلوتر به زمین افتاد. این تصویر دردناک، آخرین چیزی بود که به یاد دارم. سپس، والدینم با عجله پیمان را به بیمارستان لولاگر رساندند. وضعیت او حاد تشخیص داده شد و با آمبولانس به بیمارستان سینا منتقل شد. اما آنجا هم پذیرشش با مشکلاتی همراه بود. شرایط او هر لحظه بدتر می شد، تا اینکه با تلاش یکی از مسئولین بیمارستان سینا و نامه ای به رئیس بیمارستان پارس، پیمان به بیمارستان پارس منتقل شد.
زمانی که تیم پزشکی بیمارستان پارس وظیفه درمان پیمان را بر عهده گرفت، پزشکان فیلیپینی تلاش خود را آغاز کردند تا او را از وضعیت بحرانی نجات دهند. پیمان اکنون در کنار ضریح حرم امامزاده صالح نشسته و با چهره ای منقلب، اولین بار صحبت های پژمان درباره حادثه تلخ زندگیش را می شنود.
به گفته پژمان، وضعیت سلامتی پیمان طی سه روز نخست بسیار وخیم بود و علائم حیاتی اش تا حداقل ممکن کاهش یافته بود. او از ناحیه نخاع آسیب جدی دیده بود. مادرشان برای شفای پیمان هر نذر و نیاز ممکن را انجام می داد. سه یا چهار روز بعد، پزشکان با استفاده از تجهیزات پزشکی و شوک الکترونیکی موفق شدند تنفس او را بازگردانند. اما هوشیاری اش همچنان پایین بود و سیستم عصبی اش از کار افتاده بود. پزشکان مجبور شدند سوراخی در گلو ایجاد کنند تا تغذیه و تنفس از این طریق انجام شود.
پس از گذشت یک ماه از وضعیت بحرانی، پیمان از بخش مراقبت های ویژه خارج شد، اما همچنان در کما بود و هیچ تغییری در وضعیتش ایجاد نشده بود. سه ماه بعد، وقتی پزشکان امید خود را از دست دادند، پیشنهاد انتقال او به بیمارستان دیگری را مطرح کردند. با این حال، پدرشان که کارمند وزارت بهداشت بود، توانست شرایط نگهداری پیمان در همان بیمارستان را فراهم کند.
مادر پیمان در همان زمان به توصیه یکی از اقوام که خادم امامزاده صالح بود، راهی حرم این امامزاده شد تا برای شفای فرزندش دعا کند. مادر با گریه و نذرهای خاصی از خداوند برای سلامتی پیمان کمک خواست. چندی بعد، هنگامی که برای ملاقات پیمان به بیمارستان رفته بود، خبری حیرت انگیز شنید: پیمان پس از چند ماه اولین بار چشم هایش را باز کرده بود. از آن روز وضعیت رو به بهبودی پیمان آغاز شد؛ گرچه اعضای بدنش همچنان عملکرد طبیعی نداشتند.
پژمان می گوید: «بعد از بهبود نسبی پیمان که از کما خارج شده بود، او را همراه با تجهیزات پزشکی به خانه آوردیم. پیمان فلج کامل شده بود و تنها توانایی حرکت دادن چشم هایش را داشت. تغذیه هم از طریق لوله ای که به زیر گلویش وصل شده بود انجام می شد. یکی از پزشکان در بیمارستان به مادرم گفته بود که دیگر کاری از دست پزشکان بر نمی آید و بهتر است تنها دعا کند تا خدا بچه دیگری به او بدهد.»
پدر و مادر پیمان سختی های زیادی را تحمل کردند تا خانه تحت تأثیر این وضعیت قرار نگیرد. مادر همچنان به امامزاده صالح متوسل می شد و نذرهای خود را ادامه می داد. نزدیک به یک سال از بیماری پیمان گذشت ولی هیچ نشانه ای از بهبودی در وضعیت حرکتی او دیده نمی شد تا اینکه یک شب اتفاقی عجیب رخ داد.
مادرم با توصیه نزدیکان، همچنان برای دعا و گرفتن شفای پیمان به امامزاده صالح می رفت و ظاهراً نذری خاص در آنجا داشت. همان طور که خودش تعریف می کرد، در حالی که با صدای بلند گریه می کرده، از امامزاده درخواست کرده اگر پسرش شفا یابد، او را به دور حرم بگرداند. پژمان قدرتی با صدایی لرزان و بغضی که سعی در کنترل آن داشت، ادامه می دهد که حدود یک سال از بیماری پیمان گذشته بود، اما هیچ نشانه ای از بهبود در وضعیت حرکتی او دیده نمی شد. مادرم شب ها با دعا و راز و نیاز از خداوند شفای پیمان را طلب می کرد.
یک شب، زمانی که مادرم خواب بود، پدرم آمد و مرا بیدار کرد؛ در چهره اش حیرت و شگفتی نمایان بود. او نمی توانست مادرم را از خواب بیدار کند، اما پیمان از خواب بلند شده و از پدرم درخواست آب کرده بود. آن شب برای من فراموش نشدنی است، زیرا پیمان برای اولین بار با لیوان و از طریق دهان آب نوشید و سپس دوباره به خواب رفت. وقتی مادرم خبردار شد، حاضر نبود این اتفاق را باور کند و فکر می کرد پدرم تنها برای آرام کردن او چنین ادعایی کرده است.
صبح همان روز، والدینم پیمان را خارج از زمان بررسی هفتگی به بیمارستان بردند. پزشکان تغییرات چشمگیری در آزمایشات و تصاویر پزشکی او مشاهده کردند. حتی پزشک ارشد تیم، خود شخصاً به دیدن پرونده آمد و با تعجب اعلام کرد هیچ توضیح علمی برای این اتفاق ندارد. آسیب نخاعی پیمان شروع به ترمیم کرده بود و وضعیت حیاتی اش تغییرات مثبتی نشان داده بود. پزشکان بارها پرسیدند چه کار خاصی انجام داده اید یا چه چیزی به او داده اید؟ تا شاید بتوانند توضیحی علمی بیابند. در نهایت پدرم ناچار شد داستان توسل خانواده به امامزاده صالح را توضیح دهد. پزشکان، که برخی از آنها فیلیپینی بودند، اظهار داشتند چنین موضوعاتی از منظر علم پزشکی غیرقابل توضیح است.
پژمان قدرتی ادامه داد که پس از بررسی وضعیت پیمان، پزشکان به والدینش توصیه کردند فرض کنند پیمان مانند یک نوزاد تازه متولد شده است و باید مجدداً صحبت کردن و راه رفتن را به او آموزش دهند. همچنین مقرر شد هر هفته برای بررسی وضعیتش به بیمارستان مراجعه کنند. یکی از پرستاران حتی به مادرم گفته بود خداوند دوباره پیمان را مانند یک طفل شیرخواره به شما داده است.
با شروع جلسات فیزیوتراپی، پیمان آرام آرام شروع به واکنش نشان دادن کرد. ابتدا توانست بنشیند، سپس غذا خوردن با دهان را شروع کرد و رفتارها و شخصیت او کاملاً تغییر یافت. پیش از این مأموریت زندگی به او، پیمان پسری پرانرژی بود. خانواده تصمیم گرفت در روز نوزدهم ماه رمضان برای ادای دین و نذورات به آستان امامزاده صالح برود.
در آن روز، صحنه ای رقم خورد که همه را متأثر کرد؛ هنگامی که داخل حرم رسیدیم، پیمان که در آغوش پدر بود، روی زمین نشست و چهار دست و پا به سمت ضریح رفته و دو دور آن را طواف کرد. مردم حاضر در حرم با مشاهده این صحنه منقلب شدند و حال و هوای خاصی ایجاد شد. مادرم گفت نذر کرده بود اگر پسرش شفا یابد، او را با دستان خود دور حرم بچرخاند، اما پیمان خود قادر شد این کار را انجام دهد و دین مادرش را ادا کرد.
از آن پس خانواده ما هر سال روز نوزدهم ماه مبارک رمضان در آستان مقدس امامزاده صالح سفره نذری پهن می کنند و شکر گزاری می کنند. پیمان که خود شفا یافته امامزاده صالح است، می گوید: امامزاده صالح همیشه ما را در زندگی همراهی کرده است؛ او امین ما و طبیب روحمان است. پژمان قدرتی نیز افزود که این اتفاق معنای جدیدی به زندگی مان داد و یادآور شد دشواری های زندگی همواره حامل حکمتی طنین انداز هستند.
اکنون پیمان قدرتی به یکی از معلمان نمونه دبستان حمزه سید الشهدا در منطقه ۱۰ تهران تبدیل شده است؛ شاگردان بسیاری زیر نظر او تربیت شده اند و حتی به صورت خصوصی به کودکان توانبخشی درس می دهد.
منبع: دین پژوهی راسخون