در دادگاه قیامت به چه چیزی اعتراف خواهیم کرد؟

رونمایی از نسخه بدون سانسور زندگی: اعترافات ما در دادگاه قیامت

در این مقاله برآن هستیم تا با بازخوانی اعترافات تکان‌دهنده در دادگاه قیامت، اهمیت حیاتیِ محاسبه امروز را برای جلوگیری از حسرت فردای رونمایی از «نسخه بدون سانسور زندگی» آشکار سازیم.
چهارشنبه، 5 شهريور 1404
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
رونمایی از نسخه بدون سانسور زندگی: اعترافات ما در دادگاه قیامت

مقدمه:

«رونمایی از نسخه بدون سانسور زندگی» عنوانی است که یادآور حقیقتی بزرگ است؛ حقیقتی که هیچ انسانی راه گریزی از آن ندارد. روزی فرا می‌رسد که هر پرده‌ای فرو می‌افتد و هر آنچه در پنهان داشتیم، آشکار می‌گردد.
 
قرآن کریم بیش از هزار آیه را به قیامت اختصاص داده و بارها هشدار داده است که در آن روز، نه زبان ما، بلکه دست‌ها، پاها و حتی پوست بدنمان به سخن خواهند آمد و شهادت خواهند داد.
 
 آن روز، روزی است که نسخه‌ای «بدون سانسور» از زندگی ما در برابر دیدگانمان گشوده می‌شود؛ نسخه‌ای که هیچ خطا و هیچ لحظه‌ای از نگاه خدا پنهان نمانده است.
 
در این دادگاه بزرگ، نخستین واکنش بسیاری از انسان‌ها انکار و حاشا خواهد بود: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ». اما دیری نمی‌گذرد که همه دلایل و شواهد بر او عرضه می‌شود و انسان درمی‌یابد که دیگر جایی برای پنهان‌کاری نیست: «لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً». آنگاه اعتراف آغاز می‌شود؛ اعتراف به غفلت، به ظلم، به کفران نعمت‌ها و به کوتاهی در فرصت‌هایی که خداوند عطا کرده بود.
 
این مقاله، روایت همین اعترافات است؛ از سوءظن‌هایی که مادر گناهان شدند، تا غفلتی که زندگی را به طنابی خفه‌کننده بدل ساخت؛ از زنجیره گناهانی که همچون کبریتی انبار بنزین را شعله‌ور کردند، تا حسرت بر مسئولیت هدایت و تربیتی که بر دوش داشتیم و نیمه‌کاره رها کردیم.
 
در حقیقت، پرسش اصلی این است: «آن روز به چه چیزی اعتراف خواهیم کرد؟» پرسشی که پاسخ آن را باید پیش از فرا رسیدن آن دادگاه، در زندگی امروز خود بجوییم.
 

رونمایی از نسخه بدون سانسور زندگی: اعترافات ما در دادگاه قیامت

اهمیت و ضرورت پرداختن به بحث معاد

برخی از مباحث بنیادین در منظومه فکری و اعتقادی انسان، به دلیل عمق و تأثیرگذاری گسترده‌ای که بر سرنوشت او دارند، نیازمند فرصتی مناسب و حالتی از آمادگی روحی و فکری برای طرح و تبیین هستند. این موضوعات را نمی‌توان به سادگی و در خلال گفتگوهای روزمره بیان کرد، چرا که درک صحیح ابعاد آن‌ها مستلزم تأمل و توجهی ویژه است.
 
 یکی از برجسته‌ترین و محوری‌ترین این مباحث، موضوع «معاد» و حیات پس از مرگ است؛ حقیقتی که نحوه نگرش انسان به زندگی، اهداف، مسئولیت‌ها و رفتارهای او را به کلی دگرگون می‌سازد و به همین دلیل، پرداختن به آن نیازمند یک بستر فکری و معنوی آماده است تا جان و دل مخاطب، پذیرای مفاهیم عمیق آن باشد.
 
اهمیت این موضوع تا بدان حد است که کتاب آسمانی ما، قرآن کریم، بخش قابل توجهی از آیات خود را به آن اختصاص داده است. مفسران و قرآن‌پژوهان بر این باورند که حدود یک سوم از آیات قرآن یا به عبارتی بیش از هزار آیه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به ابعاد مختلف معاد، از لحظه مرگ تا برپایی قیامت، حسابرسی اعمال و سرنوشت نهایی انسان‌ها می‌پردازد. {1}
 
 این حجم گسترده از آیات نشان می‌دهد که از منظر وحی، ایمان به معاد یک باور حاشیه‌ای و فرعی نیست، بلکه یکی از ارکان اصلی دین و جزء جدایی‌ناپذیر ایمان به خداوند است.
 
غفلت از این حقیقت بزرگ، زندگی انسان را در محدوده تنگ دنیای مادی خلاصه می‌کند و بسیاری از مفاهیم اخلاقی همچون عدالت، تعهد و مسئولیت‌پذیری را کم‌رنگ می‌سازد.
 
درک این جایگاه رفیع و بنیادین برای بحث معاد، مقدمه‌ای ضروری برای ورود به یکی از حساس‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین مراحل آن، یعنی «اعترافات روز قیامت» است.
 
هنگامی که انسان به عظمت آن روز و حتمی بودن وقوع آن پی ببرد، آنگاه می‌تواند تصویر دقیق‌تری از لحظه‌ای داشته باشد که پرده‌ها کنار می‌رود، حقایق آشکار می‌شود و انسان در پیشگاه عدل الهی، ناگزیر به اعتراف بر کرده‌های خویش می‌گردد.
 
 بنابراین، پیش از آنکه به جزئیات این اعترافات بپردازیم، لازم است همواره این حقیقت بزرگ را مد نظر داشته باشیم که روز قیامت، صرفاً یک رویداد در آینده دور نیست، بلکه حقیقتی است که تمام شئون زندگی امروز ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
 
بسیاری از اعترافات تلخ روز قیامت، ریشه در اعمالی دارند که در نگاه اول در زندگی دنیوی، کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسند. این اعمال، به‌ویژه در حوزه افکار، نیات و نحوه تعامل با دیگران، پرونده‌ای قطور از حق‌الناس و نافرمانی‌های الهی را تشکیل می‌دهند که در آن روز بزرگ، آشکار خواهند شد. یکی از مهم‌ترین این موارد که قرآن کریم به صراحت نسبت به آن هشدار می‌دهد، «سوءظن» یا گمان بد بردن است.
  
فصل اول: اعتراف به داوری‌های پنهان؛ حسرت بر گمان‌های بد و کلام‌های نسنجیده
در محکمه عدل الهی، آن هنگام که کتاب اعمال گشوده می‌شود، یکی از تکان‌دهنده‌ترین لحظات، اعتراف انسان به گناهانی است که در خلوت دل و بر پرده زبانش نقش بسته است. در آن هنگامه، فردی با پشیمانی عمیق سر به زیر افکنده و عرضه می‌دارد: «پروردگارا، اعتراف می‌کنم که به بندگان مؤمنت گمان بد بردم. در قلبم نسبت به آن‌ها بدبین بودم و این بذر شوم که در دلم کاشتم، به زودی جوانه‌ای تلخ بر زبانم شد و ریشه‌های محبت و اعتماد را در روابطم خشکاند.»
 
این اعتراف دردناک، پژواک مستقیم نادیده گرفتن فرمانی الهی است که با لحنی سرشار از تکریم و محبت در دنیا به او ابلاغ شده بود. ریشه این حسرت بزرگ قیامت، در این آیه شریفه نهفته است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ» {2}.
 
خداوند با این بیان، به اهل ایمان هشدار می‌دهد که از یک بیماری مهلک روحی و اجتماعی که سرمنشأ بسیاری از گناهان بزرگ‌تر است، دوری کنند. سوءظن، آن گناه پنهان در قلب، اگر مهار نشود، به سادگی به غیبت، تهمت، تجسس و دشمنی تبدیل می‌شود و پرونده‌ای را برای روز اعترافات، سنگین و غیرقابل دفاع می‌سازد.
 
ریشه‌های دنیوی یک اعتراف بزرگ: هنر گمشده‌ی تکریم در کلام
آن فردی که در قیامت به خاطر زبان تلخ و ویرانگرش محاکمه می‌شود، در دنیا فرصت داشت تا با کلماتش، قصری از محبت بنا کند. او در روز حساب به وضوح خواهد دید که چگونه نادیده گرفتن یک اصل ساده اما حیاتی در ارتباطات، سرنوشت او را تغییر داد. این اصل طلایی می‌گوید:
 
اگر می‌خواهید دیگران با شما همکاری کنند، ابتدا شخصیت آن‌ها را تجلیل کنید. متن شما با مثال‌هایی دقیق، ابعاد این اصل را روشن می‌سازد که هر یک می‌تواند موضوع یک اعتراف در قیامت باشد:
 
اعتراف در روابط اجتماعی: «خداوندا، اعتراف می‌کنم که برای درخواست وام، به جای آنکه ابتدا خدمات و شخصیت نیکوکارانه فرد مقابل را بستایم و با احترام دل او را نرم کنم، تنها به نیاز خود اندیشیدم. من هنر تکریم را که تو در قرآنت به من آموختی، به کار نبستم.»
 
اعتراف در روابط خانوادگی: «پروردگارا، همسرم خود را وقف خانه و خانواده کرده بود؛ به تحصیل فرزندان، بهداشت، تغذیه و امور دیگر رسیدگی می‌کرد. اما منِ ناسپاس، تمام این زحمات را نادیده گرفتم و با دیدن سبزی شسته نشده بر سر سفره، با لحنی تهاجمی گفتم: "این سبزی پر از گِل است؟!" و با این کلام، دل او را شکستم و فضای خانه را متشنج کردم. اعتراف می‌کنم که زبانم ابزار شکرگزاری نبود، بلکه سلاحی برای تخریب بود.»
 
این اعترافات نشان می‌دهد که روش الهی برای تعامل با انسان‌ها، همیشه بر پایه کرامت و احترام است. خداوند خود پیش از بیان هر تکلیفی، با زیباترین خطاب یعنی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، بندگانش را صدا می‌زند. او ابتدا ارزشمندترین دارایی آن‌ها یعنی «ایمان» را می‌ستاید و سپس امر خود را مطرح می‌کند.
 
اعتراف به ناهماهنگی: وقتی ادعای «ایمان» با عمل همخوان نیست
سنگین‌ترین بخش اعترافات، مربوط به ناهماهنگی میان ادعا و عمل است. خطاب «آمَنُوا» یک مسئولیت بزرگ بر دوش انسان می‌گذارد.
در روز قیامت، فرد اعتراف می‌کند: «پروردگارا، من ادعای ایمان داشتم و خود را "حزب‌اللهی" می‌خواندم، اما رفتار و گفتارم رنگ و بوی تو را نداشت. همان‌طور که یک دکمه سیاه بر قبای سفید ناهماهنگ و زشت است، کلمات تند و گمان‌های بد من نیز با ادعای ایمانم در تضاد بود. اعتراف می‌کنم که به لوازم ایمانی که به آن مفتخر بودم، پایبند نبودم.»
 
بنابراین، این فصل از کتاب اعترافات قیامت به ما می‌آموزد که گمان‌های قلبی و کلمات زبانی، اعمالی بی‌اهمیت و گذرا نیستند. آن‌ها بذرهایی هستند که در مزرعه دنیا کاشته می‌شوند و در روز حساب، انسان ناگزیر است حاصل آن را، چه شیرین و چه تلخ، درو کند و به آن اعتراف نماید.
 

فصل دوم: اعتراف به تبعیض در نگاه و غفلت از خود؛ حسرت بر عدالت فراموش‌شده و خودبینی پنهان

در عرصه محشر، در میان خیل عظیم انسان‌ها، فردی در پیشگاه الهی می‌ایستد و با شرمساری اعتراف می‌کند: «پروردگارا، من در دنیا داعیه‌دار هدایت و تعلیم بودم، اما نگاهم عادلانه نبود.
 
 به برخی بیشتر توجه کردم و برخی دیگر را نادیده گرفتم و با این تبعیض، ناخواسته بذر بدبینی و حسرت را در دل‌های پاکی که به من سپرده بودی، کاشتم. اعتراف می‌کنم در حالی که رفتار دیگران را با ذره‌بین قضاوت می‌کردم، از محاسبه نفس خود غافل بودم. گمان می‌کردم انسان خوبی هستم، اما امروز در برابر کتاب تو می‌بینم که چه فاصله عمیقی با حقیقت ایمان داشته‌ام.»
 
این اعتراف تلخ، محصول دو غفلت بزرگ در زندگی دنیوی است: غفلت از لزوم رفتار عادلانه با همگان، و غفلت از لزوم سخت‌گیری و بدگمانی نسبت به خویشتن.
 
ریشه اول اعتراف: بی‌توجهی به گستردگی خطاب الهی
اولین ریشه این حسرت، نادیده گرفتن الگوی ارتباطی قرآن کریم است. معلم حقیقی، یعنی خداوند، در کتابش هیچ قشری را از دایره خطاب خود بیرون نمی‌گذارد. او یک مربی جامع‌نگر است که با هر گروه، به زبان و اقتضای حال خودشان سخن می‌گوید:
 
گاه با نخبگان و مؤمنان سخن می‌گوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» {3}.
گاه تمام بشریت را مورد خطاب قرار می‌دهد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» {4}.

حتی مخالفان و منکران را نیز رها نمی‌کند و با آن‌ها اتمام حجت می‌کند: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ» {5}.
با محبتی خاص، به نوجوانان و فرزندان آموزش می‌دهد: «یَا بُنَیَّ» {6}.

برای زنان، به فراخور جایگاه و مسئولیتشان، پیام‌های اختصاصی دارد: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ» {7}.
و با احترام، به پدران و بزرگان خطاب می‌کند: «یَا أَبَتِ» {8}.
 
این گوناگونی در خطاب، یک درس بزرگ برای هر انسان، به‌ویژه معلمان و مربیان است: هیچ‌کس نباید از دایره توجه تو خارج بماند. آن فردی که در قیامت به تبعیض اعتراف می‌کند، در دنیا این اصل را فراموش کرده بود.
 
 او در کلاس درس یا در جمع دوستان و آشنایان، نگاهش را، محبتش را و توجهش را میان همه به تساوی تقسیم نکرد. او نمی‌دانست که حساس‌ترین رادارها در وجود انسان‌ها، به‌خصوص کودکان و نوجوانان، کوچک‌ترین بی‌عدالتی‌ها را ثبت و ضبط می‌کنند. یک نگاه بیشتر به یک نفر، یک لبخند کمتر به دیگری، کافی است تا در دل او این سوءظن جوانه بزند که: «من برای او مهم نیستم، او فلانی را بیشتر دوست دارد.»
 
خاطره‌ای که در متن شما ذکر شد، شاهدی زنده بر این حقیقت است. جوانی که پس از بازگشت از سفر مشهد، به جای استراحت، مستقیماً به جلسه درس با جوانان می‌رود، یک گام بزرگ در جلب محبت برداشته است.
 
اما اوج ماجرا آنجاست که دو تن از همان جوانان بعداً به او می‌گویند: «ما از امروز به تو علاقه‌مند شدیم.» و در پاسخ به تعجب او توضیح می‌دهند: «ما زیر نظر داشتیم که ببینیم آیا تو همه را یک جور می‌بوسی یا نه.» این جمله کوتاه، پرده از یک واقعیت بزرگ برمی‌دارد: مردم، به‌ویژه جوانان، با دقتی باورنکردنی مراقب عدالت ما در رفتارمان هستند و محبت واقعی را از تظاهر به آن تشخیص می‌دهند.
 
ریشه دوم اعتراف: بدگمانی به دیگران، خوش‌گمانی به خود
دومین و عمیق‌ترین ریشه این اعتراف، یک انحراف در به‌کارگیری اصل «سوءظن» است. آیه محوری بحث ما، «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ» {9}، ما را از بدگمانی به مردم بازمی‌دارد. اما این اصل، استثنای بسیار مهمی دارد. سوءظن سه شعبه دارد: سوءظن به خدا، سوءظن به مردم و سوءظن به خود.
 
آن فرد پشیمان در روز قیامت، اعتراف می‌کند که جای اینها را عوض کرده بود. او به مردم سوءظن داشت، اما نسبت به خودش، دچار خوش‌بینی کاذب و «حُسن ظن» بی‌مورد بود. در حالی که تنها سوءظن پسندیده و سازنده، بدگمانی نسبت به نفس خود است.
 
انسان مؤمن باید همواره با دیده‌ی تردید به خود بنگرد و اعمالش را با ترازوی دقیق قرآن بسنجد. او باید از خود بپرسد:
 
قرآن می‌گوید مؤمنان «فِی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» {10} هستند؛ آیا من در نمازم حضور قلب دارم یا حواسم پرت است؟قرآن می‌گوید آن‌ها «لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ» {11} هستند؛ آیا من به فکر گرسنگان و نیازمندان هستم و این کار را یک وظیفه دائمی می‌دانم؟
 
قرآن از انفاق مستمر با افعال مضارع یاد می‌کند: «یُطْعِمُونَ» {12} و «یُنْفِقُونَ» {13}؛ آیا کمک من به فقرا همیشگی است یا فصلی و از روی ترحم؟
 
قرآن بر «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» {14} تأکید می‌کند؛ آیا من واقعاً حق والدینم را ادا کرده‌ام؟ قرآن امر می‌کند «لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» {15}؛ آیا زبانم را از غیبت حفظ کرده‌ام؟
 
اعتراف بزرگ روز قیامت این است: «پروردگارا، من این آینه را به جای آنکه در مقابل خود بگیرم، به سمت دیگران گرفتم. به جای آنکه به نقص‌های خود بدگمان باشم و برای اصلاحشان بکوشم، به دیگران گمان بد بردم و از خود غافل شدم.» این همان خودبینی پنهانی است که حسرتی جاودان به دنبال دارد.
 

فصل سوم: اعتراف به یأس و قضاوت عجولانه؛ حسرت بر بدگمانی به خدا و اسارت در پیش‌فرض‌ها

در آن روز عظیم که هیچ رازی پنهان نمی‌ماند، انسانی با روحی لرزان و قلبی آکنده از حسرت، به درگاه خداوند عرضه می‌دارد: «پروردگارا، اعتراف می‌کنم که به تو، به بخشنده‌ترین، بدگمان بودم. گناهی کردم و سپس گناهی بزرگ‌تر مرتکب شدم، آنگاه که گمان بردم تو مرا نخواهی بخشید.
 
 یأس از رحمتت، حجابی بر دلم افکند که از جرم اصلی‌ام تاریک‌تر بود. اعتراف می‌کنم که در دنیا، عینک پیش‌فرض‌هایم را به چشم زدم و همه چیز و همه کس را از پشت آن دیدم.
 
کلام ساده‌ای را شنیدم و آن را با ذهن پیچیده و بدبین خود به توحید افعالی، رشوه و انگیزه‌های پنهان تفسیر کردم، در حالی که گوینده از بیل و قیف سخن می‌گفت. من در زندان قضاوت‌های خودساخته‌ام اسیر بودم.»
 
این اعتراف تکان‌دهنده، از دو منبع ویرانگر در زندگی دنیوی سرچشمه می‌گیرد: گناه کبیره سوءظن به خداوند، و آفت قضاوت بر اساس پیش‌فرض‌های ذهنی.
 
ریشه اول: یأس از رحمت الهی، گناهی بزرگ‌تر از جنایت
قرآن کریم با لحنی کوبنده، کسانی را که به خداوند گمان بد می‌برند، سرزنش می‌کند و سرنوشت شومی را برایشان تصویر می‌نماید: «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ» (آنان که به خدا گمان بد برند، پیشامد بد بر آنان باد) {16}. این بدترین و خطرناک‌ترین نوع سوءظن است، چرا که مستقیماً به یأس از رحمت واسعه الهی منجر می‌شود که خود از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است.
 
حکایت آن مردی که در کنار کعبه، پس از طلب بخشش فوراً می‌گفت «می‌دانم مرا نمی‌بخشی!»، تجسم کامل این فاجعه روحی است. جرم او، مشارکت در کشتن یاران امام حسین (ع)، عظیم بود، اما پاسخی که از بزرگان دین شنید، درسی برای تمام تاریخ است:
 
«اینکه می‌گویی خدا تو را نمی‌بخشد، گناهش از آن جنایت کمتر نیست.» این جمله به ما می‌آموزد که ناامیدی از بخشش خداوند، در حقیقت توهین به صفت رحمانیت او و بستن درهای لطف او به روی خویش است.
 
تجلی یأس در زندگی روزمره: تعمیم یک شکست به کل سرنوشت
این بدگمانی به خداوند، تنها در گناهان بزرگ خلاصه نمی‌شود، بلکه مانند سمی آرام در رگ‌های زندگی روزمره نیز جریان می‌یابد. فردی که در ازدواجش شکست می‌خورد و نتیجه می‌گیرد: «پس معلوم می‌شود من آدم بدبختی هستم و سرنوشتم تباهی است»، در واقع به تدبیر و لطف خداوند سوءظن برده است.
 
او یک اتفاق تلخ را به یک تقدیر محتوم و تغییرناپذیر تعمیم می‌دهد و فراموش می‌کند که خداوند قادر است از دل سخت‌ترین شکست‌ها، مسیرهای جدیدی از رحمت و موفقیت بگشاید. آیا کسی که یک بار در رانندگی تصادف می‌کند، برای همیشه خود را از رانندگی محروم می‌کند؟ این منطق معیوب و این نتیجه‌گیری‌های عجولانه، ریشه در همان گمان بد به پروردگار دارد.
 
ریشه دوم: حکایت بیل و قیف، چگونه پیش‌فرض‌ها حقیقت را ذبح می‌کنند
دومین ریشه این حسرت بزرگ، نگاه کردن به دنیا از پشت عینک تیره پیش‌داوری است. انسان در روز حساب اعتراف می‌کند که به جای دیدن واقعیت آن‌چنان که هست، به دنبال یافتن تأییدی برای گمان‌های درونی خود بوده است.
 
 حکایت آن شاعر و شعر ساده‌اش، آینه‌ی تمام‌نمای این اعتراف است. او سرود: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد». این کلام بی‌نهایت ساده، در آزمایشگاه ذهن‌های مختلف، به نتایجی کاملاً متفاوت و پیچیده منجر شد:
 
*اهل علم آن را به «توحید افعالی» و اراده مطلق الهی تفسیر کردند.
*اهل بازار آن را به قدرت بی‌بدیل «پول» تعبیر نمودند.
*اهل اداره آن را نمادی از ضرورت «رشوه» برای پیشرفت کارها دیدند.
*اهل عرفان آن را به اهمیت «انگیزه» درونی ربط دادند.
 
هر گروه، با عینک خود به دنیا می‌نگریست؛ یکی با عینک سرخ، شلغم را لبو می‌دید و دیگری با عینک سبز، کاه را علف می‌پنداشت. اما حقیقت چه بود؟ وقتی از خود شاعر پرسیدند، پاسخش پتکی بود بر تمام آن تحلیل‌های پیچیده:
 
منظور از «تو» در مصرع اول، بیل بود و در مصرع دوم، قیف! اینجاست که انسان در قیامت اعتراف می‌کند: «پروردگارا، من به جای پرسیدن و فهمیدن، قضاوت کردم. من یک بیل و قیف ساده را به مفاهیم عمیق فلسفی و توطئه‌های اجتماعی تبدیل کردم، چون در زندان ذهنیت‌های خودم اسیر بودم.»
 
غفلت از هنر گفتگو: اعتراف به ناتوانی در برقراری ارتباط سالم
این اسارت در پیش‌فرض‌ها، حتی ساده‌ترین و کارآمدترین روش‌های ارتباطی را نیز از انسان سلب می‌کند. یک معلم موفق، برای درگیر کردن ذهن مخاطب و ایجاد پویایی در کلاس، گاهی کلامش را ناتمام می‌گذارد تا شاگردانش آن را کامل کنند. مثلاً می‌گوید:
«سعدیا مرد نکونام؟...» و همه پاسخ می‌دهند: «هرگز نمیرد». یا آیه‌ای را می‌خواند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ؟...» و منتظر پاسخ «أَتْقاکُمْ» {17} می‌ماند.
 
این تکنیک ساده، هم به گوینده فرصت نفسی تازه کردن می‌دهد و هم شنونده را از حالت انفعالی خارج کرده و به یک شریک فعال در گفتگو تبدیل می‌کند.
 
اما فردی که در تاریکی سوءظن زندگی می‌کند، از این ابزارهای روشن برای ایجاد فهم متقابل غافل است. او ترجیح می‌دهد در ابهام گمان‌های خود باقی بماند؛ همان گمان‌هایی که قرآن با قاطعیت درباره‌شان هشدار می‌دهد: «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ» {18}.
 

فصل چهارم: اعتراف به گناه مادر؛ حسرت بر زنجیره فسادی که با یک گمان آغاز شد

در پیشگاه عدل الهی، آن انسان پشیمان، با صدایی که از بار گناه می‌لرزد، اعتراف‌نامه‌ی خود را ادامه می‌دهد: «پروردگارا، اعتراف می‌کنم که به بندگانت گمان بد بردم و این گمان، "گناه مادر" من شد. این سوءظن، مرا به تجسس واداشت؛ و تجسس، مرا به کشف عیب‌ها کشاند؛ و کشف عیب‌ها، مرا به غیبت و لکه‌دار کردن آبروی دیگران سوق داد. من یک زنجیره فساد را با حلقه اولیه‌ی یک گمان بد، به راه انداختم.
 
 اعتراف می‌کنم که تنها به عملم نگاه کردم و از "آثار" وحشتناک آن غافل بودم. کبریتی روشن کردم و گمان بردم سیگاری را آتش می‌زنم، اما در حقیقت، انبار باروتی را منفجر می‌کردم. من معلم بودم، اما عظمت و سنگینی "آثار" این شغل را درک نکرده بودم.»
 
این اعتراف دردناک، پرده از حقیقتی هولناک برمی‌دارد: چگونه یک گناه می‌تواند منشأ و مادر گناهان بی‌شمار دیگری باشد و چگونه غفلت از آثار یک عمل، سرنوشت انسان را تباه می‌کند.
 
ریشه اول: سوءظن، گناهی که گناه می‌زاید
اولین ریشه این حسرت، درک نکردن ماهیت «سوءظن به مردم» به عنوان یک "گناه مادر" است. وقتی بذر سوءظن در دل کاشته می‌شود، به سرعت ریشه دوانده و شاخه‌های جدیدی از گناه را پدید می‌آورد. این یک فرآیند زنجیروار و تقریبا خودکار است:
 
1. مرحله اول: سوءظن. همه چیز با یک گمان بد آغاز می‌شود: «این خانه را از کجا آورده؟ چرا با فلانی حرف می‌زد؟»
2. مرحله دوم: تجسس. سوءظن، انسان را کنجکاو و حساس می‌کند و او را به وارسی و جاسوسی وامی‌دارد: «باید بفهمم با چه کسی تلفنی صحبت می‌کرد. باید ببینم کجا می‌رود.»
 
3. مرحله سوم: کشف عیب. کسی که به دنبال عیب بگردد، سرانجام چیزی پیدا خواهد کرد. تجسس، انسان را به نقاط ضعف و خطاهای پنهان دیگران می‌رساند.
4. مرحله چهارم: غیبت. انسانی که عیبی را کشف کرده، به ندرت آن را نزد خود نگه می‌دارد. میل به بازگو کردن و به اشتراک گذاشتن آن یافته، او را به ورطه غیبت می‌کشاند.
 
قرآن کریم با هوشمندی بی‌نظیر، این زنجیره را پیش‌بینی کرده و با نهی از حلقه اول (سوءظن)، راه را بر گناهان بعدی (تجسس و غیبت) بسته است. چه زندگی‌های عاشقانه‌ای که به خاطر همین سوءظن‌های زن و شوهر به ویرانی کشیده شده و کانون گرم خانواده را به میدان بازجویی تبدیل کرده است: «کجا بودی؟! با کی حرف زدی؟! چه گفتی؟!»
 
ریشه دوم: غفلت از "آثار" گناه، حکایت کبریت و اقیانوس بنزین
دومین ریشه عمیق این اعتراف، نگاه سطحی به گناه و غفلت از پیامدهای بلندمدت آن است. قرآن کریم به ما هشدار می‌دهد که خداوند نه تنها خود عمل را ثبت می‌کند، بلکه تمام آثار و پیامدهای آن را نیز در پرونده ما می‌نویسد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» (ما مردگان را زنده می‌کنیم و آنچه را از پیش فرستاده‌اند و تمام آثارشان را می‌نویسیم) {19}.
 
حکایت شیطان و آن فردی که از راه حرام متولد شده بود، این مفهوم را به شکلی تکان‌دهنده به تصویر می‌کشد. شیطان تنها یک گناه (زنا) را رقم زد، اما آن حرامزاده که محصول همان یک گناه بود، خود به کارخانه‌ای برای تولید روزانه ده‌ها گناه دیگر تبدیل شد. این نشان می‌دهد که برخی گناهان، "آثار" وحشتناکی دارند و نسلی از فساد را به دنبال خود می‌آورند.
مثال کبریت، این تفاوت را روشن‌تر می‌کند. یک کبریت، یک کبریت است. اما اگر با آن سیگاری را روشن کنی، اثرش محدود است. ولی اگر همان کبریت را به یک نفت‌کش غول‌پیکر در اقیانوس بزنی، فاجعه‌ای عظیم خلق کرده‌ای.
 
 عمل یکی است، اما "آثار" آن به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. آن فرد در قیامت اعتراف می‌کند که گناهانش مانند کبریتی بوده که به کشتی بنزین زده و او از ابعاد فاجعه غافل بوده است.
 
اعتراف پایانی: درک دیرهنگام از عظمت "آثار" معلمی
در نقطه مقابل آثار ویرانگر گناه، آثار سازنده و جاودان اعمال نیک قرار دارد. شغل معلمی، مصداق بارز عملی است که "آثار" آن تا ابد باقی می‌ماند. آن فرد در قیامت، با حسرتی مضاعف اعتراف می‌کند که در دنیا، عظمت جایگاه خود را درک نکرده بود.
 
 او به یاد می‌آورد که چگونه بزرگان و علمای برجسته‌ای که از هر نظر از او برتر بودند، به جایگاه معلمی او غبطه می‌خوردند. او خاطره گفتگوی خود با مرجع تقلیدی چون آیت‌الله العظمی گلپایگانی را به یاد می‌آورد که به او گفته بود اگرچه فقیه و مجتهد شدن مقامی والاست، اما ادامه دادن شغل معلمی، امام زمان (عج) را راضی‌تر می‌کند. این اعتراف، حسرت بر این است که چرا در دنیا به ارزش حقیقی میراثی که می‌توانست از خود به جای بگذارد، پی نبرده بود.
 

فصل پنجم: اعتراف در محکمه عدل؛ حسرت بر انکار اولیه و شهادت اعضا و جوارح

در صحنه عظیم قیامت، جایی که هزاران آیه قرآن آن را به تصویر کشیده‌اند، یکی از پرده‌های تکان‌دهنده، صحنه "اعتراف" است. در آن هنگامه، انسانی که تمام عمر حقایق را کتمان کرده، در پیشگاه خداوند می‌ایستد و با صدایی مملو از حسرت، آخرین دفاعیات خود را این‌گونه آغاز می‌کند:
 
«پروردگارا، اعتراف می‌کنم که در دنیا زبانم به انکار و قسم دروغ چرخید. اولین واکنش من در برابر حقیقت، حاشا کردن بود. اما امروز، در محضر تو که هیچ چیز بر تو پوشیده نیست، دیگر راهی برای کتمان وجود ندارد.
 
اعتراف می‌کنم که اعضا و جوارحم، که امانت تو در دست من بودند و با آن‌ها گناه کردم، امروز علیه من به سخن درآمده‌اند و شهادت می‌دهند. اعتراف می‌کنم که غافل بودم، ظالم بودم و به هشدارهای پیامبرانت گوش ندادم. اینک منم و این اعتراف‌نامه که با شهادت پوست و استخوانم مُهر شده است.»
 
این فصل از کتاب زندگی، فصل اقرارهای دردناک و غیرقابل انکار است که در چند مرحله تکان‌دهنده رخ می‌نماید.
ریشه اول: از انکار تا اقرار؛ اولین مرحله رویارویی با حقیقت
اولین واکنش طبیعی گنهکار در مواجهه با حسابرسی دقیق، انکار است. او با همان عادتی که در دنیا داشت، سعی می‌کند با قسم خوردن، خود را تبرئه کند.
 
 قرآن این صحنه را با دقت به تصویر می‌کشد: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ» (به پروردگارمان سوگند که ما هرگز مشرک نبودیم) {26}.
 
 آن‌ها به نام مقدس خداوند قسم یاد می‌کنند تا شاید راه نجاتی بیابند. اما این انکار دیری نمی‌پاید. وقتی دلایل و شواهد قطعی ارائه می‌شود و فرد می‌بیند که هیچ راهی برای پنهان‌کاری نیست، دیوار دفاعی‌اش فرو می‌ریزد.
 
آیه بعدی بلافاصله این شکست را اعلام می‌کند: «لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً» (نمی‌توانند هیچ سخنی را از خدا پنهان کنند) {27}. در این لحظه، فرد می‌فهمد که بازی تمام شده و تنها راه باقی‌مانده، اعتراف است.
 
ریشه دوم: واژگان حسرت؛ تنوع اقرارها در قرآن
قرآن کریم برای بیان این اعترافات، از واژگان متعددی استفاده می‌کند که هر یک، بُعدی از این تسلیم و اقرار را نشان می‌دهد:
• «قالُوا بَلى» (گفتند: آری): این کوتاه‌ترین و در عین حال، شکسته‌ترین نوع اعتراف است. وقتی فرشتگان می‌پرسند: «آیا پیامبران برای شما نیامدند؟ آیا این روز را به شما هشدار ندادند؟» {20}، آن‌ها دیگر توان بحث و جدل ندارند و تنها با یک کلمه، تمام حقیقت را تصدیق می‌کنند: «آری، آمدند و گفتند، ولی ما گوش نکردیم.»
 
•«شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» (ما علیه خودمان شهادت می‌دهیم): این مرحله‌ای فراتر از اقرار ساده است. در اینجا، فرد خود به "شاهد" علیه خویش تبدیل می‌شود {24}. همان‌طور که دوایر تنه یک درخت بریده شده، بر سن و سال آن شهادت می‌دهند، یا تعداد دندان‌های یک حیوان، عمرش را فاش می‌کند، در آن روز نیز تمام وجود انسان، شهادت‌نامه‌ای گویا علیه عملکرد خود اوست.
 
•«اعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ» (به گناه خود اعتراف کردند): این صریح‌ترین نوع اقرار است {25}. واژه "اعتراف" به معنای شناختن چیزی است که قبلاً مورد انکار بوده است.
 
 آن‌ها به روشنی و با صراحت، به گناهان خود اذعان می‌کنند، مانند اعترافی که در آیه دیگری آمده: «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ» (ما به گناهانمان اعتراف کردیم، پس آیا راهی برای خارج شدن [از این عذاب] وجود دارد؟) {34}.
 
ریشه سوم: وقتی بدن به سخن می‌آید؛ تکان‌دهنده‌ترین شهادت
شاید هولناک‌ترین بخش اعترافات، جایی است که اعضا و جوارح انسان، یعنی همان ابزارهایی که گناه با آن‌ها صورت گرفته، به سخن می‌آیند و علیه صاحب خود شهادت می‌دهند. انسان که خود را در برابر شهادت دست و پا و پوستش بی‌پناه می‌بیند، با خشم و ناباوری به آن‌ها فریاد می‌زند: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا؟!» (چرا علیه ما شهادت دادید؟!) {22}. این اوج استیصال یک گنهکار است که حتی از اعضای بدن خود نیز خیانت می‌بیند.
 
 و پاسخ اعضا، درسی ابدی برای همه است: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» (همان خدایی که هر موجودی را به سخن درآورده، ما را گویا ساخته است) {23}. در آن محکمه، اراده‌ای جز اراده خداوند حاکم نیست و هیچ‌کس، حتی بر زبان و اعضای خود نیز تسلطی ندارد.
 
ریشه چهارم: محتوای اعترافات؛ اقرار به غفلت، ظلم و نادیده گرفتن پیامبران
اما گنهکاران دقیقاً به چه چیزهایی اعتراف می‌کنند؟ قرآن محتوای این اقرارها را نیز برای ما بازگو کرده است:
 
1. اقرار به نادیده گرفتن هشدارها: در پاسخ به این سؤال که «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ... وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا» (ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از خودتان به سوی شما نیامدند... و شما را از ملاقات این روز برحذر نداشتند؟) {33}، پاسخ می‌دهند: «آری، شنیدیم ولی گوش ندادیم.»
 
2. اقرار به غفلت: وقتی وعده حق نزدیک می‌شود و چشم‌ها از وحشت خیره می‌ماند، فریاد برمی‌آورند: «یَا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فی‏ غَفْلَهٍ مِنْ هذا» (ای وای بر ما، ما از این [روز] در غفلتی عمیق بودیم) {35}. آن‌ها اعتراف می‌کنند که دنیا را جدی گرفته بودند و آخرت را به بازی.
 
3. اقرار به ظلم: در نهایت، پس از اقرار به غفلت، به ریشه اصلی همه مشکلات خود اعتراف می‌کنند: «بَلْ کُنَّا ظالِمینَ» (بلکه ما ستمکار بودیم) {36}. این جامع‌ترین اعتراف است؛ ظلم به خود، ظلم به دیگران و ظلم به آیات الهی.
 
درس دنیا: هنر اعتراف به خدا و خطر افشاگری برای خلق
این صحنه‌های هولناک، یک درس بزرگ برای زندگی امروز ما دارد: هنر اعتراف کردن. اگر انسان در همین دنیا، در خلوت خود با خدا، به گناهانش اقرار کند (همچون مناجات‌های «أنا الذّی...»)، راه توبه را به روی خود گشوده است. اما این اعتراف، یک شرط اساسی دارد: فقط بین خود و خدا بماند. حق نداریم گناهمان را برای احدی فاش کنیم.
 
در مقابل، وای بر کسی که عیب دیگران را کشف می‌کند و آن را برای روز مبادا بایگانی می‌کند تا در یک مشاجره، آن را بر سر طرف مقابل بکوبد و آبرویش را بریزد. این همان سوءاستفاده از ضعف دیگران است که در دنیا و آخرت، عواقب سنگینی دارد.
نباید از اعتراف به درگاه خدا ترسید و گمان کرد آبرویمان می‌ریزد. قرآن با سه آیه کلیدی که کلمه «جَمیعاً» (همگی، تماماً) در آن‌ها به کار رفته، این ترس را از بین می‌برد:
 
•«إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (همانا عزت، همگی از آنِ خداست) {28}.
•«أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (همانا قدرت، همگی از آنِ خداست) {29}.
•«فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً» (پس تمام تدبیرها و نقشه‌ها از آنِ خداست) {30}.
 
معنای «جمیعاً» این است که حتی یک درصد از عزت و قدرت و تدبیر نیز در دست غیر خدا نیست. اگر تمام قدرت‌های دنیا در کنار تو عکس بگیرند، اما خدا بخواهد ذلیلت کند، ذلیل خواهی شد.
 
 پس آبرو دست خداست، نه خلق او. چه خوب است که از همین امروز، به خود و به فرزندانمان بیاموزیم که شجاعت اعتراف به اشتباه را داشته باشیم؛ «خربزه خوردی، پای لرزش هم بایست.» این شجاعت، راه نجات در دنیا و آخرت است.
 

فصل ششم: اعتراف به غفلت از خویش و یأس از دیگران؛ حسرت بر محاسبه ترک‌شده و تربیت نیمه‌کاره

در آن هنگامه که دیگر فرصتی برای جبران نیست، انسانی که روزگاری ردای معلمی و مربی‌گری بر تن داشت، با روحی سرشار از پشیمانی، اعتراف‌نامه خود را چنین تکمیل می‌کند:
 
«پروردگارا، اعتراف می‌کنم که از حسابرسی خویش غافل بودم. هر شب در غفلت به خواب می‌رفتم، بی‌آنکه کارنامه آن روزم را مرور کنم. نخ‌های گناهانم را یکی‌یکی به دور خود پیچیدم تا آنکه طنابی شد و مرا به هلاکت افکند.
 
 اعتراف می‌کنم که راه دعوت به سوی تو را نمی‌دانستم؛ به جای آنکه بندگانت را به یاد نعمت‌های بی‌شمارت بیندازم، با اجبار و اکراه آن‌ها را به نماز خواندم.
 
اعتراف می‌کنم که وظیفه‌ام را در حد چند کتاب و نمره و امتحان خلاصه کردم و از رسالت اصلی‌ام، که تغییر و تربیت انسان‌ها بود، غافل شدم. پروردگارا، بزرگ‌ترین حسرت من این است که خیلی زود ناامید شدم. ده بار گفتم و چون نتیجه ندیدم، رها کردم، در حالی که فرمان تو "صبر و استقامت" در این راه بود.»
این اعتراف، پرده از دو غفلت بزرگ برمی‌دارد: غفلت از درون (محاسبه نفس) و غفلت از مسئولیت بیرونی (تربیت دیگران).
 
ریشه اول: حسابرسی روزانه‌ای که به قیامت موکول شد
اولین و بنیادی‌ترین حسرت، ترک "محاسبه نفس" روزانه است. حدیث شریف نبوی به ما می‌آموزد کسانی که هر شب، پیش از خواب، اعمال روز خود را مرور کنند - خوبی‌ها را شکر گویند و برای بدی‌ها استغفار کنند - خداوند در روز قیامت از حساب کشیدن از آن‌ها حیا می‌کند، چرا که آنان در دنیا حسابرس خود بوده‌اند.
 
 آن فرد پشیمان در قیامت، اکنون به چشم خود می‌بیند که چگونه این غفلت، او را به ورطه هلاکت کشانده است. او می‌فهمد که گناهان کوچک، مانند نخ‌های نازک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسند.
 
 اما وقتی این نخ‌ها هر روز بر روی هم انباشته شوند، به طنابی ضخیم و محکم تبدیل می‌شوند که سرانجام انسان را به اسارت کشیده و خفه می‌کند. اعتراف او این است: «ای کاش هر شب خودم را محاکمه می‌کردم تا امروز در این محکمه عظیم، این‌چنین رسوا نشوم.»
 
ریشه دوم: روش دعوت؛ یادآوری نعمت به جای اجبار به عبادت
دومین حسرت، ندانستن زبان محبت و بهترین روش دعوت به سوی خداست. بهترین راه برای دعوت به نماز و عبادت، نه تحکم و اجبار، که یادآوری نعمت‌های بی‌کران الهی است. خود خداوند در قرآن، همین روش را به پیامبرش می‌آموزد:
 
• یادآوری گذشته: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏» (آیا تو را یتیم نیافت و پناهت داد؟) {37}، «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى» (و تو را سرگشته یافت و هدایتت کرد؟) {38}، «وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى» (و تو را نیازمند یافت و بی‌نیازت ساخت؟) {39}. خداوند به پیامبرش یادآوری می‌کند که از کجا به کجا رسیده تا شکر این نعمت‌ها را به جای آورد.
 
•یادآوری نعمت‌های حیاتی: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ» (آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟) {40}، «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (و یک زبان و دو لب؟) {41}. این‌ها نعمت‌هایی هستند که ما به سادگی از کنارشان می‌گذریم.
 
•یادآوری نیازهای اساسی: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ» (پس باید پروردگار این خانه را بپرستند) {42}. چرا؟ چون «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (همان کسی که آن‌ها را از گرسنگی نجات داد و از ترس ایمن ساخت) {43}.
 
آن مربی پشیمان در قیامت اعتراف می‌کند که به جای استفاده از این منطق زیبای قرآنی، راه اشتباه را پیموده و از همین رو، در دل‌ها نفوذ نکرده است.
 
ریشه سوم: رسالت معلمی؛ فراتر از کتاب و نمره
سومین اعتراف، به درک ناقص از وظیفه معلمی بازمی‌گردد. وظایفی که در نظام آموزشی تعریف می‌شود - تدریس کتاب، برگزاری امتحان، دادن نمره - همگی "حداقل" وظیفه یک معلم هستند، نه "حداکثر" آن.
 
 رسالت اصلی و حداکثری یک معلم، "تغییر" انسان‌ها و رساندن آن‌ها به کمال است. قرآن این هدف غایی را این‌گونه بیان می‌کند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» (و پروردگارت را عبادت کن تا لحظه یقین [مرگ] فرا رسد) {48}. این یعنی تربیت، یک پروژه بی‌پایان و مادام‌العمر است.
 
علاوه بر این، آن معلم به یاد می‌آورد که چگونه از مهم‌ترین کانون‌های تربیت غافل بوده است. آمارها نشان می‌دهد که نماز و دین‌آموزی، بیش از هر جا، در "خانه" و توسط "مادر" شکل می‌گیرد و وظیفه مربی، تقویت این کانون و ساده‌سازی مفاهیم برای خانواده‌هاست. او اعتراف می‌کند که به جای تمرکز بر این ریشه‌ها، تمام توان خود را صرف شاخ و برگ‌ها کرده است.
 
ریشه چهارم: گناه ناامیدی و فقدان "صبر" در تربیت
شاید دردناک‌ترین بخش اعتراف این معلم، اقرار به "ناامیدی" باشد. او با خود می‌گوید: «من ده بار گفتم، گوش نکرد!» اما در قیامت می‌فهمد که این منطق، در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست.
 
 قرآن کریم با ظرافتی بی‌نظیر، دو مرحله را برای امر به نماز مشخص می‌کند: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ» (خانواده‌ات را به نماز فرمان ده) و بلافاصله اضافه می‌کند: «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (و خودت نیز بر آن شکیبایی و استقامت کن) {49}.
 
"امر کردن" یک لحظه است، اما "اصطبار" (که از صبر بلیغ‌تر است)، یک فرآیند مستمر و دائمی است. خداوند می‌دانست که ممکن است فرزند یا شاگرد، ده بار هم گوش ندهد؛ به همین دلیل بلافاصله دستور به پایداری و حوصله داده است.
 
 آن معلم اکنون اعتراف می‌کند که گناه بزرگ او، نه فقط کم‌کاری در امر کردن، که فقدان استقامت و شکیبایی در این راه بوده است؛ گناهی که حاصلش، حسرتی ابدی است.
 

فهرست ارجاعات:

1. این آمار (حدود هزار آیه یا یک سوم آیات قرآن) یک گزاره‌ی تحقیقی و مشهور در میان قرآن‌پژوهان است.
2. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۲.
3. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۲ (اشاره به بخش خطاب آیه).
4. قرآن کریم، از جمله در سوره نساء (آیه ۱) و سوره حج (آیه ۱).
5. قرآن کریم، سوره کافرون، آیه ۱.
6. قرآن کریم، از جمله در سوره‌های یوسف (آیه ۵)، لقمان (آیات ۱۳، ۱۶ و ۱۷) و صافات (آیه ۱۰۲).
7. قرآن کریم، سوره احزاب، آیات ۳۰ و ۳۲.
8. قرآن کریم، از جمله در سوره‌های یوسف (آیات ۴ و ۱۰۰)، مریم (آیات ۴۲ تا ۴۵) و قصص (آیه ۲۶).
9. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۲.
10. قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه ۲.
11. قرآن کریم، سوره مؤمنون، آیه ۴.
12. قرآن کریم، سوره انسان، آیه ۸.
13. قرآن کریم، از جمله در سوره بقره، آیات ۳، ۲۶۱ و ۲۶۲.
14. قرآن کریم، از جمله در سوره‌های بقره (آیه ۸۳)، نساء (آیه ۳۶)، انعام (آیه ۱۵۱) و اسراء (آیه ۲۳).
15. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۲ (اشاره به بخش نهی از غیبت در آیه).
16. قرآن کریم، سوره فتح، آیه ۶.
17. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۳.
18. قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۲.
19. قرآن کریم، سوره یس، آیه ۱۲.
20. قرآن کریم، از جمله در سوره‌های انعام (آیه ۳۰)، اعراف (آیه ۱۷۲)، زمر (آیه ۷۱) و غافر (آیه ۵۰).
21. قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۱۳۰ و سوره اعراف، آیه ۳۷.
22. قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۲۱.
23. قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۲۱.
24. قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۱۳۰.
25. قرآن کریم، سوره ملک، آیه ۱۱.
26. قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۲۳.
27. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۴۲.
28. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۱۳۹ و سوره یونس، آیه ۶۵.
29. قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۶۵.
30. قرآن کریم، سوره رعد، آیه ۴۲.
31. قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۴۲.
32. قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۲۳.
33. قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۱۳۰.
34. قرآن کریم، سوره غافر، آیه ۱۱.
35. قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه ۹۷.
36. قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه ۹۷ (اشاره به بخش پایانی آیه).
37. قرآن کریم، سوره ضحی، آیه ۶.
38. قرآن کریم، سوره ضحی، آیه ۷.
39. قرآن کریم، سوره ضحی، آیه ۸.
40. قرآن کریم، سوره بلد، آیه ۸.
41. قرآن کریم، سوره بلد، آیه ۹.
42. قرآن کریم، سوره قریش، آیه ۳.
43. قرآن کریم، سوره قریش، آیه ۴.
44. قرآن کریم، سوره حجر، آیه ۹۹.
45. قرآن کریم، سوره طه، آیه ۱۳۲.
​​​​​​​

منبع:

تحریریه راسخون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط