مرگ مغزی چیست؟
مرگ مغزی (Brain Death) حالتی است که در آن تمام عملکرد های مغز شامل قشر مخ (Cerebrum)، مخچه (Cerebellum)، و ساقه مغز (Brainstem) که مراکز حیاتی کنترل تنفس، ضربان قلب و هوشیاری در آن قرار دارند، به طور کامل و غیر قابل برگشت از بین می رود. در این وضعیت، مغز دیگر هیچ فعالیت الکتریکی ندارد و توانایی هدایت یا پشتیبانی هیچ عملکرد حیاتی را ندارد. این وضعیت با استفاده از دستگاه های حمایت کننده حیات مانند ونتیلاتور یا دستگاه تنفس مصنوعی ممکن است برای مدتی حفظ شود، اما از نظر علمی و پزشکی، فرد دیگر زنده نیست.عناصر کلیدی مرگ مغزی
از بین رفتن کامل قشر مخ
از دست رفتن هوشیاری، توانایی تفکر، احساس و ادراک.از بین رفتن کامل ساقه مغز
از دست رفتن تمام رفلکس های حیاتی ساقه مغز، مهم ترین آن ها، مرکز کنترل تنفس خودکار.غیرقابل برگشت بودن
اطمینان کامل از اینکه این وضعیت دائمی است و هیچ امیدی به بازگشت عملکرد مغزی وجود ندارد.به عبارت ساده، مرگ مغزی یعنی پایان عملکرد دستگاه کنترل کننده مرکزی بدن. اگرچه قلب ممکن است با کمک دستگاه الکتریکی یا مکانیکی برای مدتی بتپد، اما این تپش قلب دیگر تحت کنترل اراده یا سیستم عصبی مرکزی نیست و ادامه آن وابسته به مداخله خارجی است. در واقع، مرگ مغزی همان چیزی است که پزشکان به عنوان «مرگ واقعی» می شناسند، زیرا جایی که زندگی آگاهانه معنا می یابد یعنی مغز، دیگر فعالیتی ندارد.
تفاوت مرگ مغزی با کما
یکی از بزرگ ترین سردرگمی ها در جامعه، اشتباه گرفتن مرگ مغزی با کما (Coma) یا حالت نباتی پایدار (Persistent Vegetative State - PVS) است. تفاوت این سه حالت بنیادین است:۱. کما (Coma)
در کما، بیمار به دلیل آسیب شدید مغزی، بیهوش است و قادر به واکنش به محرک های محیطی نیست. اما در کما:بخشی از فعالیت الکتریکی مغز، به خصوص در قسمت های عمیق تر، ممکن است همچنان وجود داشته باشد.
عملکرد های ساقه مغز مانند تنفس خودکار و تنظیم ضربان قلب معمولاً حفظ می شوند، اگرچه ممکن است ضعیف باشند.
خون رسانی به بافت های مغزی، هرچند ممکن است کاهش یافته باشد، اما به طور کامل قطع نشده است.
در کما، به خصوص در مراحل اولیه، امید به هوشیاری مجدد وجود دارد.
۲. حالت نباتی پایدار (PVS)
در این حالت، بیمار ممکن است چشم هایش را باز کند، پلک بزند و حتی چرخه های خواب و بیداری داشته باشد، اما هیچ نشانه ای از آگاهی نسبت به خود یا محیط اطرافش وجود ندارد.عملکرد ساقه مغز تا حدی حفظ شده و بیمار می تواند بهطور خودکار نفس بکشد.
قشر مخ که مسئول تفکر و هوشیاری است، آسیب دیده و عملکردی ندارد.
در PVS، بهبود ممکن است رخ دهد، هرچند اغلب اندک و با اختلالات شدید همراه است.
۳. مرگ مغزی (Brain Death)
مرگ مغزی یک وضعیت مطلق است:هیچ فعالیت ساقه مغزی یا قشر مخی وجود ندارد. تنفس خودکار به طور کامل متوقف شده است و بیمار تنها با کمک ونتیلاتور زنده است.
جریان خون به مغز به دلیل فشار بالا یا آسیب شدید، به طور کامل قطع شده است و سلول های مغزی در حال نکروز یا مرگ بافتی هستند.
از نظر علمی، بازگشت از مرگ مغزی گزارش مستندی نداشته است.
خلاصه تفاوت
در کما و PVS، هنوز بخش هایی از «ماشین حیات» یا همان مغز یا ساقه مغز کار می کنند؛ در مرگ مغزی، این دستگاه کاملاً از کار افتاده است.چگونه پزشکان مرگ مغزی را تشخیص می دهند؟
تشخیص مرگ مغزی فرآیندی بسیار سخت گیرانه، چند مرحله ای و مبتنی بر پروتکل های مشخص است تا از هر گونه خطای تشخیصی جلوگیری شود. این پروتکل ها در سراسر جهان تقریباً یکسان هستند و باید توسط چندین پزشک متخصص که اغلب باید استقلال کافی از تیم پیوند عضو داشته باشند انجام شود.مراحل کلیدی تشخیص شامل موارد زیر است:
۱. حذف علل قابل برگشت (Reversible Causes Exclusion)
پیش از هر آزمایشی، پزشکان باید اطمینان حاصل کنند که کما ناشی از عواملی که ممکن است موقتی باشند، نیست. این عوامل شامل:مسمومیت ها مانند مصرف بیش از حد دارو های آرام بخش، مواد مخدر یا الکل که ممکن است فعالیت مغز را سرکوب کرده باشند.
اختلالات متابولیک شدید مانند هیپوترمی یا کاهش شدید دمای بدن، اختلالات شدید در قند خون یا الکترولیت ها.
شوک شدید مانند فشار خون بسیار پایین که خون رسانی کافی به مغز را مختل کرده است.
اگر هر یک از این موارد عامل باشند، باید ابتدا اصلاح شوند و وضعیت بیمار دوباره ارزیابی شود.
۲. ارزیابی بالینی (Clinical Examination)
پزشکان به دنبال فقدان مطلق رفلکس های حیاتی ساقه مغز می گردند:رفلکس مردمک به نور (Pupillary Light Reflex)، مردمک ها باید به نور واکنش نشان ندهند و گشاد بمانند.
رفلکس قرنیه (Corneal Reflex)، عدم پلک زدن یا حرکت چشم هنگام لمس قرنیه با پنبه.
رفلکس اوکولوموتور (Oculomotor Reflexes)، عدم حرکت چشم ها در پاسخ به چرخش سریع سر با کمک تست کالریک، با تزریق آب سرد به مجرای گوش یا حرکات ناگهانی سر تست دسیلیبرات، که البته معمولاً برای بیماران گردنی استفاده نمی شود.
رفلکس و سرفه (Gag and Cough Reflex)، عدم واکنش به تحریک عمیق حلق یا لوله تراشه.
۳. آزمایش آپنه (Apnea Test)
این مهم ترین و قطعی ترین بخش ارزیابی بالینی است و هدف آن سنجش قابلیت بدن برای شروع تنفس خودکار است.بیمار از دستگاه ونتیلاتور جدا می شود یا دستگاه روی حالت پشتیبان قرار می گیرد.
اکسیژن رسانی با جریان اکسیژن خالص حفظ می شود تا از کمبود اکسیژن جلوگیری شود.
پزشکان سطح دی اکسید کربن (CO_2) خون شریانی را پایش می کنند. افزایش (CO_2) محرک طبیعی تنفس است.
اگر بیمار طی یک دوره مشخص معمولاً ۱۰ تا ۲۰ دقیقه هیچ تلاشی برای تنفس از خود نشان ندهد، حتی زمانی که (CO_2) به سطح تحریککننده برسد، معمولاً بالای ۶۰ میلی متر جیوه، تست مثبت تلقی شده و ساقه مغز مرده است.
۴. تأیید با تست های تکمیلی (Confirmatory Tests)
اگرچه در بسیاری از موارد، دو ارزیابی بالینی و آزمایش آپنه برای تشخیص مرگ مغزی کافی است، اما در شرایط خاص مانند شک به آسیب شدید گردنی که اجازه انجام تست کالریک را ندهد یا در نوزادان، از تست های ابزاری استفاده می شود:الکتروانسفالوگرافی (EEG) یا ثبت فعالیت الکتریکی مغز که در مرگ مغزی، EEG باید برای چندین ساعت خط صاف (Isoelectric Line) را نشان دهد، به این معنی که هیچ موج مغزی ثبت نمی شود.
آنژیوگرافی مغزی یا اسکن های خاص (مانند CT آنژیوگرافی یا SPECT) که این تست ها برای تأیید قطع کامل جریان خون در شریان های بزرگ مغز استفاده می شوند. اگر خون به مغز نرسد، بقای سلول ها غیر ممکن است.
تنها پس از تأیید قطعی این مراحل توسط دو پزشک مجرب و مستقل، مرگ مغزی اعلام می شود.
آیا تاکنون کسی از مرگ مغزی بازگشته است؟
پاسخ علمی و پزشکی به این پرسش خیر مطلق است. هیچ مورد مستند، علمی و قابل تکراری از بازگشت فردی که معیار کامل مرگ مغزی را بر اساس پروتکل های پزشکی گذرانده باشد، وجود ندارد.چرا شایعاتی وجود دارد؟
اکثر اخباری که در رسانه ها یا میان مردم مبنی بر «بازگشت از مرگ مغزی» شنیده می شود، ناشی از یکی از موارد زیر است:
اشتباه در تشخیص اولیه
این شایع ترین دلیل است. بسیاری از این موارد در واقع کما عمیق یا حالت نباتی پایدار بوده اند. در این شرایط، ممکن است فعالیت مغزی به حدی ضعیف باشد که با تجهیزات اولیه به سختی قابل تشخیص باشد، یا پزشکان پیش از اتمام تمام مراحل قانونی به ویژه تست آپنه، نتوانسته باشند به قطعیت برسند. هنگامی که بیمار به هوش می آید، تصور می شود که از مرگ مغزی بازگشته، در حالی که او هرگز دچار مرگ مغزی نبوده است.تأثیر دارو های قوی
گاهی اوقات، اثر دارو های بیهوشی یا آرام بخش قوی پس از چند روز از بین می رود و بیمار به تدریج به سطح هوشیاری پایین تر (مانند PVS) باز می گردد، که با مرگ مغزی اشتباه گرفته می شود.معجزات ادراکی
در برخی موارد نادر، پس از قطع شدن دستگاه های نگهدارنده حیات در حالی که فرد در کما یا PVS بوده، تغییراتی در سطح پاسخ دهی مشاهده می شود که به عنوان "معجزه" تفسیر می شود.شواهد علمی مبنی بر غیر قابل برگشت بودن
مرگ مغزی به معنای تخریب کامل ساختار های اساسی مغز است. ساقه مغز، که محل استقرار مراکز حیاتی است، برای بقا به اکسیژن و خون رسانی مداوم نیاز دارد. زمانی که جریان خون به مغز برای مدت زمان کافی قطع می شود یعنی معمولاً چند دقیقه) سلول های عصبی یا نورون ها شروع به مرگ می کنند.اگرچه سلول های دیگر بدن ممکن است برای مدت کوتاهی پس از توقف قلب زنده بمانند، نورون های مغز بسیار آسیب پذیرند. زمانی که مرگ مغزی تأیید می شود، آسیب سلولی به حدی گسترده است که هرگونه تلاش برای اتصال مجدد یا بازگرداندن عملکرد عصبی آگاهانه عملاً غیر ممکن است.
نقش فناوری و پژوهش های علمی
با وجود قطعیت علمی فعلی، پژوهش های پیشرفته بیومدیکال همچنان به بررسی مکانیسم های دقیق مرگ مغزی می پردازند. این تحقیقات بیشتر بر دو محور متمرکز هستند:۱. درک فعالیت سلولی پس از مرگ
یکی از مهم ترین مطالعات در سال ۲۰۱۹ توسط تیمی از دانشگاه ییل انجام شد. محققان با استفاده از دستگاهی به نام سوئینیوم (SFINX)، توانستند جریان خون را با یک محلول اکسیژن دار مصنوعی به مغز خوک هایی که چهار ساعت از مرگ مغزی شان گذشته بود، باز گردانند.نتایجی که حاصل شد از این قرار است که این تیم موفق شدند برخی فعالیت های سلولی پایه مانند شکسته شدن و باز شدن سلول ها و فعالیت های متابولیک کوچک را در برخی نورون ها مشاهده کنند.
این یافته نشان می دهد که فرآیند تخریب سلولی آهسته تر از آن است که قبلاً تصور می شد و برخی سلول ها برای مدتی کوتاه قابلیت واکنش دارند.
و اما نکته حیاتی این است که این فعالیت ها هیچ ربطی به هوشیاری، تفکر، یا سازماندهی عصبی نداشتند. این شبیه به باز گرداندن چند لامپ سوخته به مدار برای یک لحظه است، در حالی که کل نیروگاه خاموش شده است. این پژوهش ها بازگشت هوشیاری را تأیید نمی کنند، بلکه عمق آسیب را بهتر مشخص می سازند.
۲. تلاش برای جلوگیری از مرگ مغزی
بخش دیگر تحقیقات بر روی پیشگیری از مرگ مغزی متمرکز است، نه باز گرداندن آن. این شامل توسعه روش هایی برای:هیپوترمی درمانی هدفمند که عبارت است از خنک کردن سریع بدن پس از سکته قلبی یا آسیب تروماتیک برای کاهش نیاز متابولیک مغز.
تکنیک های احیای جریان خون که مربوط است به بهبود روش های احیای قلبی ریوی (CPR) و استفاده از اکسیژن رسانی خارج بدنی (ECMO) برای حفظ خون رسانی به مغز در مراحل اولیه آسیب شدید.
جنبه های اخلاقی و انسانی ماجرا
مرگ مغزی فراتر از یک تشخیص پزشکی است؛ این یک بحران عمیق اخلاقی و عاطفی برای خانواده هاست.چالش عاطفی:
وقتی دستگاه ها، ضربان قلب و فشار خون را حفظ می کنند، خانواده ها با یک پارادوکس روبرو هستند: "چطور ممکن است فردی که این علائم حیاتی را دارد، مرده باشد؟" گرم بودن بدن و تپش قلب، ذهن را به سوی زنده بودن هدایت می کند، در حالی که مغز به عنوان کانون شخصیت و آگاهی، از دست رفته است.مسئولیت پزشکان
وظیفه پزشکان در اینجا دوگانه است:شفافیت کامل: توضیح دقیق و بدون ابهام درباره معنای مرگ مغزی و تفاوت آن با کما، با استفاده از زبان ساده و همدلانه.
احترام به کرامت بیمار: اطمینان از اینکه مراحل تشخیص به طور کامل و بدون عجله انجام شده است.
پزشکان موظفند به خانواده ها کمک کنند تا بپذیرند که "فردِ عزیزی که می شناختند"، دیگر در آن بدن حضور ندارد، هرچند این بدن توسط تکنولوژی زنده نگه داشته شده است.
مرگ مغزی و اهدای عضو
مرگ مغزی ارتباط مستقیم و حیاتی با اهدای عضو دارد. در بسیاری از کشور ها، مرگ مغزی به عنوان تنها نقطه قانونی و اخلاقی مجاز برای برداشتن اعضای حیاتی در نظر گرفته می شود.مزیت حفظ اعضا:
زمانی که مرگ مغزی تأیید می شود، اما قلب هنوز با کمک ونتیلاتور می تپد، جریان خون می تواند برای مدتی کوتاه معمولاً چند ساعت به اعضای حیاتی مانند قلب، کبد، کلیه ها و ریه ها برسد. این امر باعث می شود که این اعضا سالم و قابل پیوند باقی بمانند. اگر انتظار برای توقف کامل قلب یا مرگ قلبی تنفسی کشیده شود، بافت های حیاتی به سرعت تخریب شده و قابلیت پیوند خود را از دست می دهند.تأثیر اجتماعی
درک صحیح مرگ مغزی و پذیرش آن، نرخ اهدای عضو را به شدت افزایش می دهد و به نجات جان افراد نیازمند کمک می کند. مرگ یک نفر می تواند به معنای شروع زندگی دوباره برای چند نفر دیگر باشد.دیدگاه دینی درباره مرگ مغزی و بازگشت
نگرش مذاهب مختلف به مرگ مغزی متفاوت بوده است، اما در دهه های اخیر، اجماع بیشتری حاصل شده است:۱. فقه اسلامی و مراجع معاصر
در فقه اسلامی، معیار سنتی برای مرگ، توقف کامل تنفس و ضربان قلب بوده است. با ظهور تکنولوژی، نیاز به باز تعریف این معیار احساس شد.نظر اکثریت مراجع
اکثریت قاطع مراجع تقلید در ایران و جهان اسلام، با تأکید بر سخت گیری در تشخیص، مرگ مغزی کامل را معادل مرگ قطعی فرد می دانند. این نظر بر این اساس استوار است که مغز، به ویژه ساقه مغز، مرکز حیات و ادراک است و از بین رفتن غیرقابل برگشت آن، به معنای پایان حیات انسان است.شرط اصلی این پذیرش منوط به احراز کامل و دقیق معیار های علمی مرگ مغزی توسط متخصصان است و صرفاً با شک و تردید پذیرفته نیست.
از منظر دینی، بازگشت از هر مرگی تنها با اراده الهی یعنی همان معجزه ممکن است، اما در چارچوب قوانین طبیعی و علمی شناخته شده، بازگشت از مرگ مغزی قطعی، امکان پذیر نیست.
۲. دیدگاه مسیحیت و یهودیت
اکثر فرقه های اصلی مسیحیت مانند کلیسای کاتولیک و همچنین شاخه های اصلی یهودیت، مرگ مغزی را معادل مرگ تلقی کرده و اهدای عضو را تشویق می کنند، مشروط بر اینکه تشخیص توسط پزشکان معتمد و بر اساس استاندارد های علمی صورت پذیرد.چرا برخی مردم هنوز به بازگشت امید دارند؟
امید به معجزه، یک واکنش طبیعی و انسانی در مواجهه با فقدان غیر منتظره است. این امید توسط چند عامل تقویت می شود:تضاد بصری
تفاوت فاحش بین ظاهر بدن زنده گرم، با نبض مصنوعی و مفهوم انتزاعی مرگ کامل مغز.تأثیر رسانه ها
باز نشر داستان های نادرست یا موارد کما که به عنوان مرگ مغزی معرفی شده اند.ترس از خطا
ترس از اینکه پزشکان اشتباه کرده باشند و فرد در حالت دیگری از زندگی باشد.با این حال، نظام های پزشکی مدرن، استاندارد های سختگیرانه ای را برای کاهش این خطا ها وضع کرده اند مانند لزوم تکرار آزمایش ها در فاصله زمانی مشخص و استفاده از پزشکان مستقل.
وضعیت حقوقی در ایران و جهان
به رسمیت شناختن مرگ مغزی یک پیشرفت حقوقی بزرگ در پزشکی مدرن بوده است.در ایران
قانون ملی پیوند اعضا از بیماران مرگ مغزی در سال ۱۳۷۹ به تصویب رسید. این قانون به صراحت مرگ مغزی را معادل مرگ قطعی تلقی می کند و شرایطی را برای اهدای عضو فراهم می آورد:تشخیص دوگانه
مرگ مغزی باید توسط دو تیم پزشکی مجزا و متخصص شامل متخصص مغز و اعصاب یا سکته مغزی، متخصص داخلی یا قلب، و متخصص بیهوشی یا طب اورژانس به تأیید برسد.آزمایش های تکمیلی
تأیید نهایی اغلب نیازمند انجام تست های ابزاری (مانند EEG یا سونوگرافی داپلر برای بررسی جریان خون است.رضایت خانواده
با وجود به رسمیت شناختن مرگ، برداشت عضو تنها پس از رضایت صریح خانواده فرد متوفی صورت می گیرد.در سطح بین المللی
کشور هایی مانند ایالات متحده، کانادا، انگلیس، و بسیاری از کشور های اروپایی، سال هاست که از استاندارد های سختگیرانه مشابهی برای تشخیص مرگ مغزی استفاده می کنند تا هم ایمنی بیمار و هم امکان پیوند عضو حفظ شود. این استاندارد ها عمدتاً بر اساس گزارش های کنفرانس های ملی و بین المللی پزشکی تدوین شده اند.آینده پژوهش ها درباره مرگ مغزی
با وجود عدم امکان بازگشت فعلی، پژوهش ها همچنان ادامه دارند و می توانند در آینده بر تعریف یا تشخیص مرگ مغزی تأثیر بگذارند:بهبود بیومارکر ها
شناسایی نشانگر های زیستی (Biomarkers) دقیق تر در خون یا مایع نخاعی که بتوانند شدت و غیر قابل برگشت بودن آسیب مغزی را سریع تر و قطعی تر از تست های بالینی تعیین کنند.نقش میکروارگانیسم ها
بررسی این که آیا میکروب ها یا ویروس های خاصی پس از مرگ مغزی بر سلول های عصبی اثر می گذارند که بتوان آن ها را مهار کرد.مهندسی عصبی و احیاء سلولی
اگرچه این حوزه در حال حاضر صرفاً تئوری است، پیشرفت ها در مهندسی بافت و سلول های بنیادی ممکن است در دهه های آینده مسیر هایی برای بازسازی بافت از دست رفته مغز نه لزوماً بازگرداندن هوشیاری از مغز کاملاً مرده ایجاد کنند.جمع بندی
مرگ مغزی، برخلاف تمام امیدهای انسانی و تعاریف سنتی مرگ، در پزشکی مدرن به عنوان پایان قطعی، دائم و غیرقابل بازگشت حیات فرد تعریف میشود. تمام شواهد علمی، بالینی و پژوهشی تاکنون نشان میدهد که بازگشتی از این وضعیت رخ نداده است. هر موردی که به عنوان بازگشت از مرگ مغزی گزارش شده، پس از بررسی دقیقتر به عنوان اشتباه تشخیصی (کما یا PVS) طبقهبندی شده است.علم هیچگاه امکان مطلق را رد نمیکند، اما با دانش فعلی، مغزی که کاملاً مرده و فاقد جریان خون و فعالیت الکتریکی است، دیگر نمیتواند منشأ آگاهی و زندگی باشد.
نتیجهگیری نهایی:
بازگشت بیماران مرگ مغزی تاکنون غیرممکن بوده و هر خبر یا تجربهای در این زمینه یا به اشتباهات تشخیصی مربوط میشود یا به حالات مشابهی مانند کما. آنچه امروز مهمتر است، آگاهی عمومی، تصمیم آگاهانه درباره اهدای عضو، و باور به ارزش زندگی دیگران در دل سوگ است؛ چرا که شاید پایان زندگی یک انسان، آغاز نجات جان دیگری باشد.
منبع: پژوهش راسخون