عابدان بي وضو ( قسمت دوم)
نويسنده: حميدرضا احمدپور
در قسمت قبل برخي از شبهاتي که وهابيت نسبت به ما شيعيان و اعتقاد شيعه مطرح مي کنند را جواب داديم. در اين قسمت ادامه آن بحث را پي مي گيريم.
گفت: و إذا مرِضتُ فهو يشفين شعراء/ 80؛ و هنگامي که بيمار شوم او مرا شفا مي دهد.
گفتم: درخواست شفا از غير خدا، مثل پيامبران و اولياي خدا اما نه مستقلاً، بلکه چون مقرب در نزد خدا هستند چطور است؟ آيا اشکال دارد؟
گفت: و أُبرئ الأکمه و الأبرص و أُحيي الموتي بإذن الله آل عمران / 49؛ و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلايان به برص[ پيسي] را بهبودي مي بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مي کنم.
گفتم: اگر کسي بگويد گرفتن جان انسان ها مستقلاً دست حضرت عزرائيل است، درست است؟
گفت: الله يتوفي الأنفس حين موتها زمر/ 42؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مي کند.
هو الذي يحيي و يميتُ غافر / 68؛ او کسي است که زنده مي کند و مي ميراند.
گفتم: اگر بگوييم عزرائيل به اذن خدا و به دستور او مسئول گرفتن جان ها است اشکال دارد؟
گفت: حتّي إذا جاءَ أحدکم الموت توفّته رُسُلُنا و هم لا يفرطون انعام / 61؛ تا زماني که يکي از شما را مرگ فرا رسد؛ ( در اين موقع)، فرستادگان ما جان او را مي گيرند؛ و آن ها ( در نگاه داري حساب عمر و اعمال بندگان)، کوتاهي نمي کنند.
گفتم: آيا ممکن است انساني به کسي زندگي ببخشد اما نه مستقلاً بلکه چون مقرب درگاه الهي است؟
گفت: و أُحي الموتي بإذن الله آل عمران / 49؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مي کنم.
گفتم:اگر کسي بگويد غير خدا مي تواند مستقلاً کسي را شفاعت کند درست است؟
گفت: قُل لله الشفاعةُ جميعاً زمر/ 44؛ بگو: تمام شفاعت از آن خداست.
گفتم: اگر خدا به کسي اجازه شفاعت بدهد چطور؟
گفت:و لايشفعون الّا لمن ارتَضَي انبياء/ 28؛ و آن ها جز براي کسي که خدا راضي( به شفاعت براي او) است شفاعت نمي کنند.
گفتم: چرا خداوند بت پرستان حجاز را که از بت ها طلب شفاعت مي کردند مذمت کرده؟
گفت: و يعبدون من دون الله ما لا يضُرُهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاءِ شُفَعاؤُنا عند الله يونس/ 18؛ آن ها غير از خدا، چيزهايي را مي پرستند که نه به آنان زيان مي رساند، و نه سودي مي بخشد و مي گويند: اين ها شفيعان ما نزد خدا هستند!
گفتم: پس علت اين که بت پرستان مشرک هستند به خاطر عبادت غير خداست، نه آن که شفاعت خواهي از بت ها عبادت باشد.
گفت: و أنِ اعبُدوني هذا صراطٌ مستقيمٌ يس / 61؛ و اين که مرا بپرستيد که راه مستقيم اين است.
گفتم: اگر از غير خدا به نحو استقلال درخواست چيزي کنيم، آيا حاجتش برآورده شود؟
گفت: و الذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصرکم و لا أنفسهم ينصرون اعراف/ 197؛ و آن هايي را که جز او مي خوانيد، نمي توانند ياريتان کنند، و نه( حتي) خودشان را ياري دهند.
گفتم: آيا نمونه هايي داري که مردم براي رفع گرفتاري، انبيا و اولياء را واسطه قرار داده باشند، نه آن که آن ها را مستقل بدانند؟
گفت: قالوا يا أبانا استَغفر لنا ذنوبنا إنا کُنّا خاطئين يوسف/ 97؛ گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم!
گفتم: قوم حضرت موسي عليه السلام وقتي گرفتار مي شدند چکار مي کردند؟
گفت: و لما وقع عليهم الرّجز قالوا يا موسي ادع لنا ربک بما عهد عندک لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنَنَّ لک اعراف/ 134؛ هنگامي که بلا بر آن ها مسلط مي شد، مي گفتند: اي موسي! از خدايت براي ما بخواه به عهدي که با تو کرده، رفتار کند! اگر اين بلا را از ما مرتفع سازي، قطعاً به تو ايمان مي آوريم.
گفتم: وهابي ها مي گويند: نبايد از غير خدا حاجت خواست چون قرآن مي گويد: فلا تدعوا مع الله أحداً جن/ 18؛ پس هيچ کس را با خدا نخوانيد!
گفت: واعبدوه و اشکروا لَهُ عنکبوت / 17؛ و او را پرستش کنيد و شکر او را به جا آوريد.
گفتم: پس دعا در آيه فلا تدعوا به معناي عبادت است، نه حاجت خواستن. آيا آيه اي هست که مؤيد اين مطلب باشد؟
گفت: ادعوني أستجب لکم ان الذين يستکبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين غافر/ 60؛ مرا بخوانيد تا ( دعاي) شما را بپذيرم! کساني که از عبادت من ( دعا) تکبر مي ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي شوند!
گفتم: وهابي مي گويد: کسي که از دنيا رفته کاري از او ساخته نيست و صداي زنده ها را نمي شنود و آن ها را نمي بيند.
گفت: و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتٌ بل احياءٌ و لکن لا تشعرون بقره/ 154؛ و به آن ها که در راه خدا کشته مي شوند، مرده نگوييد! بلکه آنان زنده اند، ولي شما نمي فهميد!
گفتم: پس حتماً آن ها با ما صحبت مي کنند، ولي ما متوجه نمي شويم.
گفت: و يستبشرون بالذين ام يلحقوا بهم مِّن خَلفهم ألّا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون آل عمران/ 170؛ و به خاطر کساني که هنوز به آن ها ملحق نشده اند[ مجاهدان و شهيدان آينده]، خوش وقتند؛ ( زيرا مقامات برجسته آن ها را در آن جهان مي بينند؛ و مي دانند) که نه ترسي بر آن هاست، و نه غمي خواهند داشت.
گفتم: آن مردي که از انطاکيه به رسولان ايمان آورد و کافران او را کشتند، بعد از کشته شدن به مردم چه گفت؟
گفت: قال يا ليت قومي يعلمون بما غفرلي ربي و جعلني من المکرمين يس / 26و 27؛ ( سرانجام او را شهيد کردند و ) به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اي کاش قوم من مي دانستند... که پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامي داشتگان قرار داده است!
گفتم: حضرت صالح پس از آن که قومش از دستور پروردگار سرپيچي کردند و خداوند عذاب بر آن ها فرستاد با ارواح آن ها چه گفت؟
گفت: و قال يا قوم لقد أبلغتکم رسال?َ ربّي و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحين اعراف/ 79؛ و گفت: اي قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم. و شرط خيرخواهي را انجام دادم، ولي ( چه کنم که) شما خيرخواهان را دوست نداريد!
گفتم: خود پيامبر با ارواح پيامبران قبل سخن گفته است.
گفت: واسأَل مَن أرسلنا من قبلک من رُسُلنا أجعلنا من دون الرحمن آله?ً يُِِعبدون زخرف/ 45؛ از رسولاني که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبوداني براي پرستش قرار داديم؟!
گفتم: اگر وهابي ها بخواهند بدون تعصب، صحت و سقم عقايد خود را بدانند، بايد چکار کنند؟
گفت: إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم اسرا / 9؛ اين قرآن، به راهي که استوارترين راه هاست، هدايت مي کند.
گفتم: مسلمانان چگونه مي توانند عزت از دست رفته خود را به دست آورند و اسلام حيات تازه اي آغاز کند؟
گفت: و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا آل عمران/ 103؛ و همگي به ريسمان خدا[ قرآن و اسلام، و هرگونه وسيله وحدت] چنگ زنيد و پراکنده نشويد!
گفتم: سخن پاياني شما چيست؟
گفت: والسلام علي من اتبع الهدي طه/ 47؛ و درود بر آن کس باد که از هدايت پيروي مي کند!
منبع: نسيم وحي، شماره 23.
ae