صاحب دلي پاك و روحي نوراني
شهيد آيت الله مدني در آئينه توصيف رهبر معظم انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحيم
اولاً خيلي متشكريم از همه دوستان عزيز، آقايان و علماي محترم، مسئولين محترم كه همت گماشتيد براي اين كار مفيد و لازم و ان شاءالله كه در همه مراحل اين كار، روح با اخلاص مرحوم آيت الله شهيد مدني همراه و كمك كار شما باشد و تشكر ميكنيم كه لطف كرديد و تشريف آورديد.
مرحوم شهيد مدني نمونه برجستهاي از يك روحاني فعال و حايز جهات گوناگون هستند. چون روحانيت را بر خلاف مشاغل و هيئت هاي ديگري كه در جامعه وجود دارد، نميشود در يك بعد خلاصه كرد و مثلاً بگوئيم كه يك روحاني يعني كسي كه فقط علوم مربوط به امر دين را وارد است، يا روحاني يعني كسي كه فقط مشغول تبليغ دين است، يا روحاني يعني آن كسي كه فقط در ارتباط با مردم است و يا روحاني يعني كسي كه به امور ديني و مسائل روحي و خودسازي خيلي توجه ميكند. اينها هر كدام به تنهايي معناي روحاني مطلوب نيست. روحانيت داراي همه اين جوانب است و يك روحاني خوب و روحاني واقعي آن كسي است كه انسان بتواند در همه اين جوانب يا عمده اين جوانب، در او يك حركت و فعاليتي مشاهده كند.
ايشان حقيقتاً مصداق بارزي از يك روحاني كامل بود. اولاً ايشان ملابود، عالم بود، فقيه بود، در قم و نجف تحصيلات عاليه فقه و اصول و همچنين معقول كرده بود. مرد عالمي بود كه آگاهانه و از روي معرفت عمل ميكرد. خاصيت علم در انسان همين است كه حركات و سكنات او عالمانه است و اين خصوصيات در ايشان بود. در روايات داريم كه «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بيان و تبيين بود. ايشان ميتوانست با قشرهاي مختلف و با مخاطب جوان كاملاً ارتباط برقرار كند.
من در اوايل يا اواسط امامت جمعه ايشان به تبريز رفتم و ديدم آن چنان با جوان هاي كم سال 20، 21 ساله گرم و صميمي است كه واقعاً مثل اين كه آنها با پدرشان يا با برادر بزرگ ترشان حرف ميزنند. آن هيمنه علمي، در رابطه ايشان با جوان اصلاً محسوس بود. با جوانان اين چنين بود، با عامه مردم و قشرهاي خيلي عمومي مردم نيز چنين بود.
در يكي از دفعاتي كه سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداًاشغال شد- بنده در اهواز بودم و ميخواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامي تنم بود. در اين بين ديدم كه آقاي مدني از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: كجا ميرويد؟ گفتم: ميرويم سوسنگرد، گفتند: من هم ميآيم، ايشان را هم برديم، در آنجا ظهر نماز خوانديم و من قدري با مردم صحبت كردم. طبعاً من فارسي حرف ميزدم و نميتوانستم از حفظ عربي نطق كنم، به خصوص با لهجه بومي و مردمي. ايشان گفتند: «من با مردم حرف ميزنم.» و منتظر نشدند. بعد از اينكه من صحبت كردم، جمعيت مسجد تقريباً متفرق شد. ايشان رفتند توي مردم و يك وقت ديديم جماعت عظيمي از زن ومرد را دور خودشان جمع كرده اند و با لهجه حرف ميزنند. يك سخنراني حسابي گرم كه مردم را به هيجان آورد. خاطرهاي كه من مكرر نقل ميكنم در همان جماعت آنجا بود كه مردم يك زني را نشان دادند و گفتند اين، هفت هشت تا از مهاجمين عراقي را با چوب كشته است. يعني حرف آقاي مدني و آن شور و هيجاني كه ايجاد كرده بود، همه را به شور و هيجان آورد. اين چنين ميتوانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار كند.
ارتباط با طبقه علما
در اولين سمينار ائمه جمعه كه ما در قم تشكيل داديم همه علماي ائمه جمعه سراسر كشور و علماي بزرگ و همه شهداي معروف همه در آنجا بودند. چند نفر از علماي سني و شيعه سخنراني كردند و بعد آقاي مدني در كنجي ايستاد. من يادم نميرود آن منظره كه ايشان شروع كردند به صحبت كردن و اشك از چشمانشان ميچكيد. در روايات داريم كه حضرت دعا ميخواندند اشك مثل قطراتي كه از لب مشك جاري ميشود. مشكي را كه ميبندند، همين طور مرتب چك ميكند. من در چهره آقاي مدني ديدم كه اين جريان اشك از دو چشم ايشان روي محاسن شريفش سرازير بود، همين طور جاري بود و حرف ميزد. آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب كرد و ارتباط داد.
ايشان با طبقه روشنفكر مينشست، جذبشان ميكرد؛ با طبقه عوام مينشست، جذبشان ميكرد؛ با طلبه مينشست همين طور؛ يعني عالم ناطق و مبين، كسي بود كه ميتوانست آن ذخيرهاي را كه از نور و معرفت و علم در وجود او، در روح او، در دل پاك و نوراني او جمع شده بود، ميتوانست آن را به راحتي به مخاطب خودش منتقل كند. اين همه خصوصيتي بود كه در ايشان وجود داشت.
عالم اهل مبارزه و ديد سياسي و بينش سياسي بود.
من البته از مبارزات ايشان در سال هاي دهه 30 اطلاعي نداشتم و در اين نوشتجاتي كه دوستان دادند، ديدم. آن وقت هم ايشان مبارزاتي در آذر شهر و در تبريز داشتند كه از آنها من كماً و كيفاً اطلاعي ندارم، اما آنچه كه ما در مقابل چشممان مشاهده كرديم، از وقتي كه ايشان وارد ايران شدند، حدود سال مثلاً 50 تا پيروزي انقلاب، تقريباً غالب اوقاتشان در تبعيد بودند. من خودم در گنبد قابوس به ديدن ايشان رفتم. از مشهد يك جماعتي را برداشتيم و به ديدن ايشان رفتيم؛ البته شب را در يكي ازشهرهاي نزديك گنبد قابوس بوديم و روز بعد من گفتم كه براي ديدن آقاي مدني ميروم و ديدم مردم آمدند كه ما هم ميآئيم.
من در بين راه در جاده كه ميرفتيم نگاه كردم ديدم يك زنجيره طولاني از ماشين همين طور پشت سرما دارند ميآيند. ايشان تازه به گنبد قابوس رفته بودند. در اين محيط نامأنوس كه اصلاً هيچ كسي آشنايي با ايشان نداشت، مردم با شوق و علاقه به منزل ايشان آمدند و ايشان با آن چهره نوراني نشستند و چند كلمهاي صحبت كردند.
ايشان داراي ديد سياسي و نسبت به مسائل كشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نميشدند. مردي شجاع، صريح و آماده خطر پذيري بودند. ايشان زماني هم كه در نجف بودند، شجاعتشان را ثابت كردند، يعني ايستادند و صريحاً مرجعيت يا اعلميت امام را بيان و تصريح كردند. خيلي ها در آنجا بودند كه قلباً به اين موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند اعلام كنند؛ ايشان از معدود افرادي بود كه به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاي اهل علم و اهل معرفت تأثير گذاشت كه شخصي مثل آقاي مدني چنين ترويجي از امام كرده بود.
ايشان هم در آنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان دادند و هم وقتي كه به ايران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبريز، در اوايل رفتن ايشان، درآن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست كرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل كوه ايستاد و حتي جانش در خطر افتاد و در آن جمعيت و در آن ميدان نزديك بود ايشان را به شهادت برسانند. بعد جوان هاي حزب اللهي و مردم مؤمن تبريز خودشان آمدند و غائله را ختم كردند. اگر ايستادگي ايشان، نبود معلوم نبود چه ميشد.
ما آن روزها در شوراي انقلاب بوديم لحظه به لحظه مسائل تبريز را دنبال ميكرديم و در جريان بوديم. افراد ميرفتند و ميآمدند و با علما و با مردم تماس ميگرفتند. نقش آقاي مدني در آن قضايا حقيقتاً مؤثر و تعيين كننده بود. اين هم شجاعت و ورود ايشان در ميدان هاي سياسي.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه اين ابعاد، خودسازي و كاري بود كه ايشان با خود و با دل خود كرده بود. انسان تا خودش را در معرض نصح الهي قرار ندهد، به آن بهجت روحي، به آن معنويت نايل نميشود و آن فتوح لازم را پيدا نميكند تا بتواند در همه اين ميدان ها چنين با اخلاص وارد شود. اخلاص ايشان پشتوانه اين حرف ها بود و آن اخلاص نتيجه كاري بود كه با خود كرده بود. انسان پيش از آنكه روي ديگران كار كند، اول بايستي روي خودش كار كند و نقش را مقهور عقل و ايمان خود كند تا نفس نتواند سركشي كند و نتواند هواهاي خود را بر اعمال و رفتار و افكار انسان حاكم و غالب كند.
عمده گرفتاري ما اينجاست. ما اگر بتوانيم بر نفس خودمان غلبه پيدا كنيم، آن وقت ميدان براي عقل باز ميشود تا حقايق را بفهمد و نور معرفت الهي بر او بتابد و در قضاياي مشتبه، راهنمايي شود. هواي نفس است كه خيلي ها را در شبهه نگه ميدارد و در مسايلي كه انسان بايد خيلي زود به نتيجه برسد، زود تشخيص وظيفه بدهد، زود حقيقت را بفهمد، زود دست دشمن را ببيند و زود راه فلاح و نجات را ببيند، ميبينيد بعضي ها مدت ها همين طور در گل ميمانند و دست و پا ميزنند و شبهه بر ايشان به وجود ميآيد و نميتوانند آن كاري را كه بايد انجام بدهند. اين ناشي از آن مشكلي است كه در درون خودشان دارند و نتوانسته اند فضاي بينش عقلاني خود را آن چنان پاك و آراسته و پالايش كنند كه نور معرفت و هدايت الهي بر او بتابد و او را راهنمايي كند. مرحوم آقاي مدني اين مشكل را نداشت؛ حقيقت را ميفهميد و لذا به راحتي ميتوانست تصميم بگيرد. اراده او مقهور نفسش نبود. عقل و اراده او قاهر بود و حاكم نفس خودش بود و لذا اين همه موفقيت نصيبش ميشد.
البته تبريز در بين شهداي محراب اين امتياز را تبريز دارد كه دو شهيد محراب دارد، يعني واقعاً مرحوم آيت الله قاضي «رضوان الله عليه» را هم فراموش نكنيم و از ياد نبريم. او مردي بزرگ، روشن فكر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ايشان هم بايستي هميشه در يادها زنده بماند. او اولين كسي بود كه اين جور در تبريز، در موضوع منبر انقلاب ايستاد و حقيقتاً كاري را كه بايد بكند، كرد. با آقاي قاضي هم خيلي مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبريز رفته بودم و ميدانستم كه اوضاع تبريز چگونه است آقاي قاضي هم خيلي رنج كشيدند. شهيد اول محراب آقاي قاضي است در تبريز و شهيد دوم هم آقاي مدني است هر كدام واقعاً برجستگي هايي دارند. البته شهيد مدني به نظر من جزو آن چهره هاي روحاني است كه نظرش را خيلي كم ميتوان ديد، يعني همه اين ابعاد گوناگون در اين مرد بزرگ بود.
خيلي متشكريم از آقايان كه اين بزرگداشت را برگزار ميكنيد. منتهي در اين كارها سعي كنيد يك جمع بندي از شخصيت شهيد مدني به دست بيايد. بالاخره ما امروز هم با همان امواج مواجهيم و اين را آقايان و خانم ها توجه داشته باشند كه امروز جمهوري اسلامي با همان جبههاي مواجه است كه در هنگام مبارزات انقلاب اسلامي بود. جبهه گيري ها در باطن و حقيقت خودش عوض نشده، البته پيداست كه دشمن در هر روز يك جور است. در جنگ با عراق ديديد كه يك روز مثلاً فرض كنيد با يك جور سنگر بندي با يك آرايش نظامي ميآمدند و روز ديگر، جور ديگري، در جنگ بزرگ سياسي و انقلابياي هم كه امروز دنياي استكبار با ما دارد، همين طور است.
از قبل از پيروزي انقلاب كه دشمن احساس ميكردسنگر آمريكا و سنگر استكبار در اينجا دارد ميلرزد و ممكن است فرو بريزد و اسلام دارد به سمت مركز فروكوفتن پرچم استكبار در اين منطقه، يعني حكومت پادشاهي پيش ميرود، از همان روز، مواجهه شروع شد. الن همان دشمن ها هستند، بعد از انقلاب هم همان ها بودند، بعد از تسخير لانه جاسوسي هم همان ها بودند. در دوران جنگ هم همان ها بودند كه عليه ما مبارزه ميكردند، منتها شعارها و روش ها تغيير كرده. امروز هم انقلاب اسلامي با دشمنان آن روز مواجه است.
ما امروز هم به همان جمع بندي در شخصيت هاي انساني و مسئولين و خادمان و كارگزاران حكومتي و تريبون دارهاي خودمان احتياج داريم براي جمع بندي شخصيت مرحوم شهيد مدني نيز همان اخلاص و روشن بيني و شجاعت و آگاهي و معرفت را لازم داريم اين جمع بندي را در كارهايتان مورد توجه قرار دهيد. اگر كتاب مينويسيد، كاري هنري ميكنيد يا شعر ميگوئيد، قضيه به مرثيه سرايي ها يا ستايش گري هاي عادي ختم نشود، چون اينها چيزي را عايد روح شهيد مدني نخواهد كرد. سعي كنيد اين را به صورت يك جريان در بياوريد جريان شهيد مدني، جريان شخصيت جامع الاطراف شهيد مدني، چنين باشد تا امثال من از او فرا بگيريم كه چگونه بايد عمل، فكر و حركت كرد؛ چگونه بايد حرف زد و موضع گيري كرد و از افرادي دفاع كرد و در مقابل افرادي ايستاد اين نكات را بايستي تعليم بدهيم.
در مورد فيلم هم من به شما عرض كنم: فيلمي كه ميخواهيد بسازيد اين خيلي كار ظريفي است. چه ميخواهيد بسازيد؟ چيزي كه جنبه هنري داشته باشد؟ چون صرف دوربين گرداندن و يك قيافهاي به شكل آقاي مدني درست كردن كه فيلم زندگي نامه آقاي مدني نيست و ارزشي ندارد، آن مثل يك كتابي است كه نوشته باشند، بلكه كتاب از آن مؤثرتر هم هست فيلم بايد هنري باشد. اگر بشود يك فردي بنشيند و داستاني را پرداخت كند در اين داستان چيزي هايي از نقش شهيد مدني بيابد، اسم شهيد مدني هم اصلاً در آن نباشد، اين ميشود فيلم شهيد مدني؛ والا اين كه برويم در زادگاه ايشان و از آن خانه تصويري برداريم و بگوئيم ايشان در اينجا متولد شده و بعد به شكل طلبهاي در بياوريم در قم و يك طلبه در نجف و در درس واين كارهايي كه معمولاً ميكنند، اينها كاري هست، اما فيلم شهيد مدني به معناي هنري قضيه نيست. سعي كنيد كه در اين جور كارها سرمايه ها هدر نرود اگر ميتوانيد واقعاً يك چيزخوبي در بياوريد. فيلم خيلي هنري و مهمي را در نظر بگيريد كه در آن اشارهاي به شخصي باشد. يك چنين چيزي را بايد هدف قرار دهيد.
ان شاءالله خداوند به همه كمك كند. واقعاً شهادت حق ايشان بود و اين جايگاه مهم الهي، پاداش خدا براي اين مرد بود. حيف بود كه او در بستر بميرد. خداي متعال تفضل كند و بلكه با عدم قابليتمان، راه شهادت را براي ما هم ان شاءالله مقدر كند.
والسلام عليكم و رحمةالله و بر كاته
*بيانات در جمع اعضاي كنگره بزرگداشت شهيد مدني
20 /6 /1382 .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
بسم الله الرحمن الرحيم
اولاً خيلي متشكريم از همه دوستان عزيز، آقايان و علماي محترم، مسئولين محترم كه همت گماشتيد براي اين كار مفيد و لازم و ان شاءالله كه در همه مراحل اين كار، روح با اخلاص مرحوم آيت الله شهيد مدني همراه و كمك كار شما باشد و تشكر ميكنيم كه لطف كرديد و تشريف آورديد.
مرحوم شهيد مدني نمونه برجستهاي از يك روحاني فعال و حايز جهات گوناگون هستند. چون روحانيت را بر خلاف مشاغل و هيئت هاي ديگري كه در جامعه وجود دارد، نميشود در يك بعد خلاصه كرد و مثلاً بگوئيم كه يك روحاني يعني كسي كه فقط علوم مربوط به امر دين را وارد است، يا روحاني يعني كسي كه فقط مشغول تبليغ دين است، يا روحاني يعني آن كسي كه فقط در ارتباط با مردم است و يا روحاني يعني كسي كه به امور ديني و مسائل روحي و خودسازي خيلي توجه ميكند. اينها هر كدام به تنهايي معناي روحاني مطلوب نيست. روحانيت داراي همه اين جوانب است و يك روحاني خوب و روحاني واقعي آن كسي است كه انسان بتواند در همه اين جوانب يا عمده اين جوانب، در او يك حركت و فعاليتي مشاهده كند.
ايشان حقيقتاً مصداق بارزي از يك روحاني كامل بود. اولاً ايشان ملابود، عالم بود، فقيه بود، در قم و نجف تحصيلات عاليه فقه و اصول و همچنين معقول كرده بود. مرد عالمي بود كه آگاهانه و از روي معرفت عمل ميكرد. خاصيت علم در انسان همين است كه حركات و سكنات او عالمانه است و اين خصوصيات در ايشان بود. در روايات داريم كه «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بيان و تبيين بود. ايشان ميتوانست با قشرهاي مختلف و با مخاطب جوان كاملاً ارتباط برقرار كند.
من در اوايل يا اواسط امامت جمعه ايشان به تبريز رفتم و ديدم آن چنان با جوان هاي كم سال 20، 21 ساله گرم و صميمي است كه واقعاً مثل اين كه آنها با پدرشان يا با برادر بزرگ ترشان حرف ميزنند. آن هيمنه علمي، در رابطه ايشان با جوان اصلاً محسوس بود. با جوانان اين چنين بود، با عامه مردم و قشرهاي خيلي عمومي مردم نيز چنين بود.
در يكي از دفعاتي كه سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداًاشغال شد- بنده در اهواز بودم و ميخواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامي تنم بود. در اين بين ديدم كه آقاي مدني از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: كجا ميرويد؟ گفتم: ميرويم سوسنگرد، گفتند: من هم ميآيم، ايشان را هم برديم، در آنجا ظهر نماز خوانديم و من قدري با مردم صحبت كردم. طبعاً من فارسي حرف ميزدم و نميتوانستم از حفظ عربي نطق كنم، به خصوص با لهجه بومي و مردمي. ايشان گفتند: «من با مردم حرف ميزنم.» و منتظر نشدند. بعد از اينكه من صحبت كردم، جمعيت مسجد تقريباً متفرق شد. ايشان رفتند توي مردم و يك وقت ديديم جماعت عظيمي از زن ومرد را دور خودشان جمع كرده اند و با لهجه حرف ميزنند. يك سخنراني حسابي گرم كه مردم را به هيجان آورد. خاطرهاي كه من مكرر نقل ميكنم در همان جماعت آنجا بود كه مردم يك زني را نشان دادند و گفتند اين، هفت هشت تا از مهاجمين عراقي را با چوب كشته است. يعني حرف آقاي مدني و آن شور و هيجاني كه ايجاد كرده بود، همه را به شور و هيجان آورد. اين چنين ميتوانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار كند.
ارتباط با طبقه علما
در اولين سمينار ائمه جمعه كه ما در قم تشكيل داديم همه علماي ائمه جمعه سراسر كشور و علماي بزرگ و همه شهداي معروف همه در آنجا بودند. چند نفر از علماي سني و شيعه سخنراني كردند و بعد آقاي مدني در كنجي ايستاد. من يادم نميرود آن منظره كه ايشان شروع كردند به صحبت كردن و اشك از چشمانشان ميچكيد. در روايات داريم كه حضرت دعا ميخواندند اشك مثل قطراتي كه از لب مشك جاري ميشود. مشكي را كه ميبندند، همين طور مرتب چك ميكند. من در چهره آقاي مدني ديدم كه اين جريان اشك از دو چشم ايشان روي محاسن شريفش سرازير بود، همين طور جاري بود و حرف ميزد. آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب كرد و ارتباط داد.
ايشان با طبقه روشنفكر مينشست، جذبشان ميكرد؛ با طبقه عوام مينشست، جذبشان ميكرد؛ با طلبه مينشست همين طور؛ يعني عالم ناطق و مبين، كسي بود كه ميتوانست آن ذخيرهاي را كه از نور و معرفت و علم در وجود او، در روح او، در دل پاك و نوراني او جمع شده بود، ميتوانست آن را به راحتي به مخاطب خودش منتقل كند. اين همه خصوصيتي بود كه در ايشان وجود داشت.
عالم اهل مبارزه و ديد سياسي و بينش سياسي بود.
من البته از مبارزات ايشان در سال هاي دهه 30 اطلاعي نداشتم و در اين نوشتجاتي كه دوستان دادند، ديدم. آن وقت هم ايشان مبارزاتي در آذر شهر و در تبريز داشتند كه از آنها من كماً و كيفاً اطلاعي ندارم، اما آنچه كه ما در مقابل چشممان مشاهده كرديم، از وقتي كه ايشان وارد ايران شدند، حدود سال مثلاً 50 تا پيروزي انقلاب، تقريباً غالب اوقاتشان در تبعيد بودند. من خودم در گنبد قابوس به ديدن ايشان رفتم. از مشهد يك جماعتي را برداشتيم و به ديدن ايشان رفتيم؛ البته شب را در يكي ازشهرهاي نزديك گنبد قابوس بوديم و روز بعد من گفتم كه براي ديدن آقاي مدني ميروم و ديدم مردم آمدند كه ما هم ميآئيم.
من در بين راه در جاده كه ميرفتيم نگاه كردم ديدم يك زنجيره طولاني از ماشين همين طور پشت سرما دارند ميآيند. ايشان تازه به گنبد قابوس رفته بودند. در اين محيط نامأنوس كه اصلاً هيچ كسي آشنايي با ايشان نداشت، مردم با شوق و علاقه به منزل ايشان آمدند و ايشان با آن چهره نوراني نشستند و چند كلمهاي صحبت كردند.
ايشان داراي ديد سياسي و نسبت به مسائل كشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نميشدند. مردي شجاع، صريح و آماده خطر پذيري بودند. ايشان زماني هم كه در نجف بودند، شجاعتشان را ثابت كردند، يعني ايستادند و صريحاً مرجعيت يا اعلميت امام را بيان و تصريح كردند. خيلي ها در آنجا بودند كه قلباً به اين موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند اعلام كنند؛ ايشان از معدود افرادي بود كه به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاي اهل علم و اهل معرفت تأثير گذاشت كه شخصي مثل آقاي مدني چنين ترويجي از امام كرده بود.
ايشان هم در آنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان دادند و هم وقتي كه به ايران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبريز، در اوايل رفتن ايشان، درآن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست كرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل كوه ايستاد و حتي جانش در خطر افتاد و در آن جمعيت و در آن ميدان نزديك بود ايشان را به شهادت برسانند. بعد جوان هاي حزب اللهي و مردم مؤمن تبريز خودشان آمدند و غائله را ختم كردند. اگر ايستادگي ايشان، نبود معلوم نبود چه ميشد.
ما آن روزها در شوراي انقلاب بوديم لحظه به لحظه مسائل تبريز را دنبال ميكرديم و در جريان بوديم. افراد ميرفتند و ميآمدند و با علما و با مردم تماس ميگرفتند. نقش آقاي مدني در آن قضايا حقيقتاً مؤثر و تعيين كننده بود. اين هم شجاعت و ورود ايشان در ميدان هاي سياسي.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه اين ابعاد، خودسازي و كاري بود كه ايشان با خود و با دل خود كرده بود. انسان تا خودش را در معرض نصح الهي قرار ندهد، به آن بهجت روحي، به آن معنويت نايل نميشود و آن فتوح لازم را پيدا نميكند تا بتواند در همه اين ميدان ها چنين با اخلاص وارد شود. اخلاص ايشان پشتوانه اين حرف ها بود و آن اخلاص نتيجه كاري بود كه با خود كرده بود. انسان پيش از آنكه روي ديگران كار كند، اول بايستي روي خودش كار كند و نقش را مقهور عقل و ايمان خود كند تا نفس نتواند سركشي كند و نتواند هواهاي خود را بر اعمال و رفتار و افكار انسان حاكم و غالب كند.
عمده گرفتاري ما اينجاست. ما اگر بتوانيم بر نفس خودمان غلبه پيدا كنيم، آن وقت ميدان براي عقل باز ميشود تا حقايق را بفهمد و نور معرفت الهي بر او بتابد و در قضاياي مشتبه، راهنمايي شود. هواي نفس است كه خيلي ها را در شبهه نگه ميدارد و در مسايلي كه انسان بايد خيلي زود به نتيجه برسد، زود تشخيص وظيفه بدهد، زود حقيقت را بفهمد، زود دست دشمن را ببيند و زود راه فلاح و نجات را ببيند، ميبينيد بعضي ها مدت ها همين طور در گل ميمانند و دست و پا ميزنند و شبهه بر ايشان به وجود ميآيد و نميتوانند آن كاري را كه بايد انجام بدهند. اين ناشي از آن مشكلي است كه در درون خودشان دارند و نتوانسته اند فضاي بينش عقلاني خود را آن چنان پاك و آراسته و پالايش كنند كه نور معرفت و هدايت الهي بر او بتابد و او را راهنمايي كند. مرحوم آقاي مدني اين مشكل را نداشت؛ حقيقت را ميفهميد و لذا به راحتي ميتوانست تصميم بگيرد. اراده او مقهور نفسش نبود. عقل و اراده او قاهر بود و حاكم نفس خودش بود و لذا اين همه موفقيت نصيبش ميشد.
البته تبريز در بين شهداي محراب اين امتياز را تبريز دارد كه دو شهيد محراب دارد، يعني واقعاً مرحوم آيت الله قاضي «رضوان الله عليه» را هم فراموش نكنيم و از ياد نبريم. او مردي بزرگ، روشن فكر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ايشان هم بايستي هميشه در يادها زنده بماند. او اولين كسي بود كه اين جور در تبريز، در موضوع منبر انقلاب ايستاد و حقيقتاً كاري را كه بايد بكند، كرد. با آقاي قاضي هم خيلي مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبريز رفته بودم و ميدانستم كه اوضاع تبريز چگونه است آقاي قاضي هم خيلي رنج كشيدند. شهيد اول محراب آقاي قاضي است در تبريز و شهيد دوم هم آقاي مدني است هر كدام واقعاً برجستگي هايي دارند. البته شهيد مدني به نظر من جزو آن چهره هاي روحاني است كه نظرش را خيلي كم ميتوان ديد، يعني همه اين ابعاد گوناگون در اين مرد بزرگ بود.
خيلي متشكريم از آقايان كه اين بزرگداشت را برگزار ميكنيد. منتهي در اين كارها سعي كنيد يك جمع بندي از شخصيت شهيد مدني به دست بيايد. بالاخره ما امروز هم با همان امواج مواجهيم و اين را آقايان و خانم ها توجه داشته باشند كه امروز جمهوري اسلامي با همان جبههاي مواجه است كه در هنگام مبارزات انقلاب اسلامي بود. جبهه گيري ها در باطن و حقيقت خودش عوض نشده، البته پيداست كه دشمن در هر روز يك جور است. در جنگ با عراق ديديد كه يك روز مثلاً فرض كنيد با يك جور سنگر بندي با يك آرايش نظامي ميآمدند و روز ديگر، جور ديگري، در جنگ بزرگ سياسي و انقلابياي هم كه امروز دنياي استكبار با ما دارد، همين طور است.
از قبل از پيروزي انقلاب كه دشمن احساس ميكردسنگر آمريكا و سنگر استكبار در اينجا دارد ميلرزد و ممكن است فرو بريزد و اسلام دارد به سمت مركز فروكوفتن پرچم استكبار در اين منطقه، يعني حكومت پادشاهي پيش ميرود، از همان روز، مواجهه شروع شد. الن همان دشمن ها هستند، بعد از انقلاب هم همان ها بودند، بعد از تسخير لانه جاسوسي هم همان ها بودند. در دوران جنگ هم همان ها بودند كه عليه ما مبارزه ميكردند، منتها شعارها و روش ها تغيير كرده. امروز هم انقلاب اسلامي با دشمنان آن روز مواجه است.
ما امروز هم به همان جمع بندي در شخصيت هاي انساني و مسئولين و خادمان و كارگزاران حكومتي و تريبون دارهاي خودمان احتياج داريم براي جمع بندي شخصيت مرحوم شهيد مدني نيز همان اخلاص و روشن بيني و شجاعت و آگاهي و معرفت را لازم داريم اين جمع بندي را در كارهايتان مورد توجه قرار دهيد. اگر كتاب مينويسيد، كاري هنري ميكنيد يا شعر ميگوئيد، قضيه به مرثيه سرايي ها يا ستايش گري هاي عادي ختم نشود، چون اينها چيزي را عايد روح شهيد مدني نخواهد كرد. سعي كنيد اين را به صورت يك جريان در بياوريد جريان شهيد مدني، جريان شخصيت جامع الاطراف شهيد مدني، چنين باشد تا امثال من از او فرا بگيريم كه چگونه بايد عمل، فكر و حركت كرد؛ چگونه بايد حرف زد و موضع گيري كرد و از افرادي دفاع كرد و در مقابل افرادي ايستاد اين نكات را بايستي تعليم بدهيم.
در مورد فيلم هم من به شما عرض كنم: فيلمي كه ميخواهيد بسازيد اين خيلي كار ظريفي است. چه ميخواهيد بسازيد؟ چيزي كه جنبه هنري داشته باشد؟ چون صرف دوربين گرداندن و يك قيافهاي به شكل آقاي مدني درست كردن كه فيلم زندگي نامه آقاي مدني نيست و ارزشي ندارد، آن مثل يك كتابي است كه نوشته باشند، بلكه كتاب از آن مؤثرتر هم هست فيلم بايد هنري باشد. اگر بشود يك فردي بنشيند و داستاني را پرداخت كند در اين داستان چيزي هايي از نقش شهيد مدني بيابد، اسم شهيد مدني هم اصلاً در آن نباشد، اين ميشود فيلم شهيد مدني؛ والا اين كه برويم در زادگاه ايشان و از آن خانه تصويري برداريم و بگوئيم ايشان در اينجا متولد شده و بعد به شكل طلبهاي در بياوريم در قم و يك طلبه در نجف و در درس واين كارهايي كه معمولاً ميكنند، اينها كاري هست، اما فيلم شهيد مدني به معناي هنري قضيه نيست. سعي كنيد كه در اين جور كارها سرمايه ها هدر نرود اگر ميتوانيد واقعاً يك چيزخوبي در بياوريد. فيلم خيلي هنري و مهمي را در نظر بگيريد كه در آن اشارهاي به شخصي باشد. يك چنين چيزي را بايد هدف قرار دهيد.
ان شاءالله خداوند به همه كمك كند. واقعاً شهادت حق ايشان بود و اين جايگاه مهم الهي، پاداش خدا براي اين مرد بود. حيف بود كه او در بستر بميرد. خداي متعال تفضل كند و بلكه با عدم قابليتمان، راه شهادت را براي ما هم ان شاءالله مقدر كند.
والسلام عليكم و رحمةالله و بر كاته
*بيانات در جمع اعضاي كنگره بزرگداشت شهيد مدني
20 /6 /1382 .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57