مرد حرب و محراب(2)
*«گفتني هايي از پيشينه مبارزاتي شهيد مدني» در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين سيد هادي خسروشاهي
بعضي از دوستان تبريزي نوشته اند كه آمدن مرحوم آيت الله مدني به تبريز قبل از پيروزي انقلاب، در واقع به درخواست آيت الله شريعتمداري و براي تضعيف آقاي قاضي بوده است؟
آيت الله شهيد مدني، اولاً خيلي روابط حسنهاي فيمابين نبود تا ايشان را آن هم براي تضعيف! آيت الله قاضي» به تبريز اعزام كنند و ثانياً اين امر، اصولاً به در خواست جناب بنابي و مكتوب رسمي آيت الله قاضي، براي تقويت نيروهاي مبارز واصيل تبريز انجام پذيرفته است.
متن درخواست و نامه آيت الله قاضي موجود است كه در اين مقال آن را ميبينيد. البته اين درخواست كه به خط خود آقاي قاضي است. امضاي ايشان را ندارد، ولي آيت الله آقا سيد حسن انگجي كه از مفاخر علماء آذربايجان و از خانواده معروف انگجي ها بود، آن را امضا كرده است. در اين نامه، كه جناب بنابي حامل آن به مهاباد و تسليم آن به آيت الله مدني بوده، چنين آمده است:
بسمه تعالي
به عرض عالي ميرساند: تحيات وافر تقديم داشته و استعلام از صحت و سلامتي وجود شريف مينمايد. از
قرار معلوم چنانچه بعضي اشخاص كه بحضور محترم اعزام شده اند اظهار كرده اند موقع خلاصي آن وجود معظم از شر اشرار فرا رسيده و حضرتعالي مدتها است كه در زحمات طاقت فرسا بسر برده و در راه دين به مشقات زيادي متحمل شده ايد و مدتي است كه ديدار و ملاقات رخ نداده پس بهتر است كه پس از خلاصي بطرف تبريز رهسپارشده و شهرستان ما را نورباران فرمائيد و در تبريز توقف فرموده و مردم از وجود محترم استفاده نمايند و اتحاد و اتفاق و يگانگي جامعه علماي اعلام را فشرده تر فرمائيد و آنچه وظيفه ديني و شرعي است با هم آهنگي و افكار شايسته آن جناب ابراز و اظهار گردد ان شاءالله تعالي و حضرت حجت الاسلام خطيب شهير برادر ارجمند آقاي باقري بنابي را كه مايل بودند خودشان به مهاباد عازم شوند از نظريات خود تا مستحضر فرمائيد و حضوراً صحبت شود تا جامعه روحانيت تبريز را نيز ايشان مستحضر فرمائيد. ادام الله بقائكم. سيد حسن انگجي
اشاره شد كه نامه به خط شهيد آيت الله قاضي است و امضا فقط از مرحوم آيت الله سيد حسن انگجي از علماي معتمد و معروف تبريز است.
پس اينكه گفته ميشود جناب آقاي بنابي به تحريك اطرافيان آيت الله شريعتمداري به اين امر اقدام كرده است، صحت ندارد؟
داستان اختلاف اين دو بزرگوار هر دو بنابي، چه بود؟ ميتوانيد اشاره فرمائيد؟
خود جناب آقاي بنابي چرا اين موضوع تكذيب نكردند؟
«... بعد از قيام 17 شهريور 1357 تهران، كه نهضت وارد مرحله جديدي شد و مبارزات مردمي شدت فزايندهاي گرفت، تنهايي شهيد قاضي در تبريز به عنوان نماينده رهبر انقلاب بيشتر احساس ميشد البته اين احساس بعد از قيام 29 بهمن 1356 مردم تبريز هم تا حدي بود؛ زيرا آذربايجان و تبريز اغلب مقلد مرحوم آقاي شريعتمداري بودند و از آنجايي كه آقاي شريعتمداري روي قانون اساسي، حساس و تمام حرفش اين بود كه «شاه بايد به قانون اساسي عمل كند»، بعداز 17 شهريور كه در روند قيام مردم ايران فصل جديدي جهت حذف رژيم گشوده شد، احساس كرديم كه بايد طرفداران امام خميني در تبريز كه مركز آذربايجان است، بيشتر باشند و آقاي قاضي به عنوان نماينده امام و شخصيت انقلابي و مبارز، تنهاست. بايد ديگر علماي بزرگ انقلابي و طرفدار امام، در تبريز مستقرشوند تا مركز نقل مبارزه گردند و رهبري امام را در اين خطه انقلابي و حساس كشور تقويت نمايند. گفتني است شهيد آيت الله مدني در آن ايام به حالت تبعيد در مهاباد آذربايجان غربي به سر ميبرد.
اوايل مهر 1357 شنيديم دوران تبعيد آيت الله مدني در مهاباد به پايان ميرسد. براي پر كردن خلاء طرفداران امام در تبريز، اينجانب با عدهاي از دوستان انقلابي به محضر شهيد قاضي رفتيم و من از طرف دوستان به ايشان پيشنهاد كردم كه دوران تبعيد آقاي مدني تمام ميشود، اگر صلاح بدانيد، نامهاي به ايشان بنويسيد تا به تبريز بيايد زيرا در اين شرايط كه مبارزات مردمي اوج ميگرفته، آقاي مدني ميتواند در كنار شما بيشتر مؤثر باشد. آيت الله قاضي اين پيشنهاد را قبول كرد و نامهاي به شهيد مدني نوشت. بعد من گفتم:«اگر مصلحت ميدانيد، نامه شما را آيت الله سيد حسن انگجي هم امضا نمايند تا در دعوت از آقاي مدني بيشتر تأكيد و تجليل شود». آقاي قاضي فرمود:«بلي، بسيار خوب است».
بالاخره نامه با امضاي آن دو بزرگوار و به خط خود شهيد قاضي نوشته شد.(1) نامه را به من سپردند و من با چند نفر از دوستان از جمله برادرم آقا شيخ جواد، حاج محمد باقر كريمي حسين زاده، حاج حبيب منبع جود، حاج مير علي اكبر فردوسي و حاج حسن حسين نژاد عازم مهاباد شديم. روز جمعه بود كه به محضر آيت الله مدني رسيديم. ايشان در يك منزل تحت نظر به سر ميبرد. نامه را تحويل داديم، آقاي مدني باز كرد و خواند و قبول نمود كه دعوت آيت الله قاضي را اجابت كند و به تبريز بيايد. بعد فرمود:«من هر هفته به نماز جمعه ميروم، شما در منزل استراحت كنيد، من به نماز جمعه بروم و برگردم».
آيت الله مدني به نماز جمعه رفت. آن زمان امام جمعه مهاباد عزالدين حسيني بود كه بعد از انقلاب اسلامي به صف مخالفان انقلاب پيوست! جالب اينكه شهيد مدني كه در ولايت اهل بيت(ع) و حراست از مكتب تشيع بسيار مشهور و متعصب بود، در آن ايام در مهاباد به نماز جمعه اهل سنت ميرفت كه توسط عزالدين حسيني اقامه ميشد. اين مسئله نشان ميدهد كه آيت الله مدني چقدر به موضوع اتحاد مسلمانان اهميت ميداد براي همين ما را كه مهمان ايشان و براي دعوت از او رفته بوديم در منزل گذاشت و به نماز جمعه اهل سنت رفت.
رفت و برگشت آقاي مدني حدود يك ساعت طول كشيد دوستان در اين فاصله نامه شهيد قاضي را كه توسط آقاي مدني باز و قرائت شده بود، بيرن بردند و يكي دو كپي از آن برداشتند. من در منزل بودم، بعد كه فهميدم ناراحت شدم، و ناراحتي خود را هم به ايشان اظهار كردم كه چرا بدون اطلاع آقاي مدني چنين كرديد؟ شايد ايشان راضي نباشند.
ما به تبريز برگشتيم چند روز بعد به مهاباد رفتيم و شهيد مدني را با احترام تمام به تبريز آورديم.(2) شهيد قاضي و علماي تبريز از ايشان استقبال شاياني به عمل آوردند منزلي براي ايشان در پشت ارك تبريز اجاره كرديم. ايشان هم در منزل خود و هم در «مسجد قانلي» و «مسجد شهيدي». چند سخنراني تند عليه رژيم ايراد كرد. ورود آقاي مدني به تبريز كه مقارن با مهاجرت امام از عراق به پاريس بود، تأثير بسيار مثبتي در روند انقلاب در تبريز داشت و رژيم از وجود ايشان احساس خطر كرد. يك شب ناگهان خبر رسيد كه فرماندار نظامي آيت الله مدني را دستگير كرده و ظاهراً از تبريز به قم تبعيد نموده است.
بعدها مخالفان غرض ورز به دروغ شايعه كردند كه بنابي براي محدود كردن و منزوي نمودن آقا قاضي، خودسرانه با هماهنگي آقاي شريعتمداري و بدون اطلاع آقاي قاضي، به مهاباد رفته و از آقاي مدني دعوت كرده به تبريز بيايد و در برابر آقاي قاضي قرار بگيرد. البته در اينجا نامه شهيد قاضي به داد من رسيد وگفتني است اين شايعه سراسر دروغ و بهتان خيلي سخيف و بي پايه بود و علاوه برمن، شخصيت انقلابي شهيد مدني را هم زير سئوال ميبرد، زيرا شهيد مدني با اخلاص و ايماني كه داشت، هرگز در مقابل شهيد قاضي که نماينده امام بود، قرار نميگرفت. آمدن او به تبريز، به نفع انقلاب و امام و به ضرر ساواك و شاه و محافظه كاران بود.
خلاصه، علاوه برشاهدان زندهاي كه همراهان بنده در سفر مهاباد بودند نامه شهيد قاضي خود سند معتبري است كه تهمت بدخواهان حسود را خنثي ميكند. متن نامه كاملاً گوياي حقايق است».(خاطرات آقاي بنابي، چاپ تهران مركز اسناد 1388، صفحه 156- 158)
آيا آيت الله مدني سفر به تبريز، حكمي ازامام خميني (ره) نداشتند؟
بسمه تعالي
جناب مستطاب حجت الاسلام آقاي سيد اسدالله مدني دامت بركاته مقتضي است جنابعالي مسافرتي به تبريز بنمائيد و با اوضاع كميته ها و زندان ها رسيدگي فرموده و وضع شهر و ادارات را نيز بررسي و در بهبود آن ها اقدام نمائيد، و در ضمن اهالي محترم را به اتحاد و يگانگي دعوت نموده و از اختلاف و تفرقه بر حذر داريد. و در اين موضع به وضع خطيري كه دارند و وظيفهاي كه از اين جهت بعهده دارند آنها را آشنا سازيد، از خداي تعالي عظمت اسلام و مسلمين و موفقيت همگان را خواستارم. روح الله الموسوي الخميني، 10 جمادي الاول 99
البته در مرحله پس از شهادت آيت الله قاضي طباطبائي هم طي حکمي ديگر در ضرورت سفر ايشان به تبريز و اقامه نماز جمعه پس از شهادت آيت الله قاضي، صادر کردند که متن آن چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت مستطاب ، حجت الاسلام ،سيد العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاي حاج سيد اسدالله مدني دامت افاضاته
با اينكه شهرستان همدان به وجود جنابعالي احتياج داشت مع ذلك به احتياج مبرمي كه شهر تبريز بلكه آذربايجان به جنابعالي دارد و از طرف جمعي تقاضا شده است، مقتضي است جنابعالي در تبريز اقامت فرمائيد و به مسائل و مشكلات آنجا رسيدگي فرموده و نظارت در كميته هاي انقلاب و همينطور دادگاه هاي انقلاب فرموده و آنان را ارشاد فرمائيد.
جنابعالي منصوب براي اقامه نماز جمعه اين فريضه بزرگ اسلامي، سياسي و اجتماعي نيز ميباشيد، اميد است مردم عزيز و غيرتمند تبريز و آذربايجان در پشتيباني از شما كه به نفع اسلام و مسلمين است كوشا باشند از خداوند متعال عظمت اسلام را خواستار و جبران فقدان فرزند عزيز اسلام و سلاله طيبه رسول اكرم (ص) مرحوم شهيد طباطبائي معظم را اميدوار است.
و السلام عليكم و رحمه الله
13 آبان 58 شهر ذيحجه 99
روح الله الموسوي الخميني
جنابعالي همان يك بار آيت الله شهيد مدني را در روستاي همدان ديديد و يا باز ملاقاتي داشتيد؟
من يكي دو ساعتي در جلسه ديد و بازديد ايشان شركت كردم و بعد به ديدار خصوصي با آيت الله آخوند همداني، به دفتر ايشان رفتم كه چند نفر از طلاب و فرهنگيان هم حضور داشتند.
آخوند همداني كه از مبارزين چپ گرا بود، زير شكنجه و يا در يك درگيري کشته شده بود و من ضمن تسليت گوئي به معظم له- كه باز از دوستان اخوي دردوران تحصيل در حوزه علميه قم بودند- از ايشان خواستم كه شرح حال و عكس فرزندشان را بدهند تا ما توسط دوستان دانشجو در خارج از كشور، به معرفي نامبرده و افشاي جنايت رژيم بپردازيم- همانطور كه شهادت آيت الله سعيدي خراساني را توسط مسئولين انجمن هاي اسلامي دانشجويان در آلمان كه در رأس آن ها برادر عزيز آقاي صادق طباطبائي قرار داشت، با عكس و تفصيل، در اروپا منعكس ساخته بوديم.- ولي آيت الله آخوند كه پيدا بود محظوري دارند، با تحفظي خاص گفتند: من اطلاع دقيقي از ماجرا ندارم. متأسفانه مدت ها بود كه از فرزندم اصولاً خبر نداشتم تا اينكه اين حادثه پيش آمد و الان هم ضرورتي ندارد كه به اين امربه پردازيم و مشكلات ديگري پديد آيد؟... بعدها كه اسناد ساواك به دست آمد، معلوم شد كه موضوع در خواست من از آيت الله آخوند همداني، عيناً به ساواك همدان گزارش شده و ساواك همدان هم آن را به مركز منعكس نموده است و شايد آيت الله آخوند همداني از حضور مأموري آگاه بودند را
كه تمايلي به ارائه اطلاعات نشدند...
متن گزارشات ساواك همدان در اين باره چنين است:
1-به:312
2-از:13/ه
3-شماره گزارش: 7371/ه
4-تاريخ گزارش:11 /7 /51
5-پيوست:
6-گيرندگان خير: 311
7- منبع: بفرم عملياتي خبر مراجعه شود
8-منشأ:
9-تاريخ وقوع:اخيراً
10- تاريخ رسيدن خبر به منبع: اخيراً
11-تاريخ رسيدن خبر به رهبر عمليات محل:
9/7/51
12- ملاحظات حفاظتي:
موضوع: سيد هادي خسروشاهي
اخيراً نامبرده بالا ضمن مسافرت به همدان به منزل آقاي آخوند ملا علي رفته و از ايشان تقاضا نموده است عكس و بيوگرافي پسرش (حسن معصومي كه از افراد خرابكار بوده) را در اختيار وي دهد كه آقاي آخوند از اين عمل امتناع ورزيده ليكن مشاراليه از طريق ديگري با مراجعه به دوستان حسن معصومي عكس و بيوگرافي را تهيه نموده است. سيد هادي خسروشاهي به آقاي آخوند ملاعلي چنين اظهار داشته اخيراً كتاب در دست چاپ است كه بيوگرافي و شرح حال اشخاص كه در جريان خرابكاري از بين رفته اند نوشته شده است كه هدف اينها چه بود به چه نحو از بين رفته اند؟اضافه نموده اين كتاب در خارج از كشور چاپ خواهد شد و به زودي به دست شما (آخوند ملاعلي) خواهد رسيد.
نظريه شنبه: سيد هادي خسروشاهي داماد آيت الله روحاني كه در قم ساكن است، ميباشد و مشاراليه از روحانيون قم و مقاله نويس مجله مكتب اسلام است.
نظريه يكشنبه:
1- بيان مطالبات فوق وسيله نامبرده صحت دارد.
2- هر گونه اقدام مستقيم باعث شناسائي منبع خواهد شد. سپهر
نظريه سه شنبه:نظريه يكشنبه مورد تأييد ميباشد. ارجمند
نظريه 13/ه: نظريه سه شنبه مورد تأئيد است.
البته من پس از تماس با بعضي از دوستان دانشجوي حسن معصومي، شرح حال و عكس وي را به دست آوردم و براي دوستان انجمن اسلامي دانشجويان در اروپا فرستادم، اما چون نامبرده گويا ماركسيست شده بود، دوستان دانشجوي اسلامگرا به نشر آن نپرداختنند و گروه هاي خلقي خود شرحي منتشر نمودند، بدون آنكه از پدر او كه آيت الله علي الاطلاق بود، نامي ببرند. به هر حال با رؤيت اين گزارش ساواك، پس از پيروزي انقلاب، علت عدم رغبت مرحوم آيت الله آخوند همداني بر افشاي ماجراي فرزندش، روشن ميگردد.
آخرين ملاقاتتان با ايشان كي وكجا بود؟
مسجد ما در راسته بازار تبريز، تقريباً يك قرن و نيم پيش توسط مرحوم جد بزرگوار آيت الله آقاسيد محمد خسروشاهي، پس از مراجعت از نجف ساخته شده و محل اقامه نماز و تشكيل جلسات وعظ و تبليغ توسط ايشان و بعد پدر بزرگ و ابوي و اخوي ها بود و مورد توجه و تجمع اهالي بازار ديگر حقيقت جويان و تقوي پيشگان قرار داشت، و اصولاً بحث هاي هفتگي پدر من هميشه از موضوع «تقوي» آغاز ميشد و با مسئله «تقوي» پايان مييافت...
اتفاقاً آيت الله مدني هم تبلور عيني «تقوي» بود و هنگامي كه ما از سوي خاندان تقاضا كرديم كه ايشان در اين مسجد اقامه جماعت كنند، آن را بدون هيچ قيد و شرط و «خط كشي» مرسوم! پذيرفتند... وتا شهادت مرحوم آيت الله قاضي، اين افاضه ادامه يافت، اما پس ازآن حادثه، علاوه بر مسائل امنيتي كه در منطقه شلوغ«راسته بازار» امكان مراعات آنها وجود نداشت، مسئله منصوب شدن ايشان براي امامت نماز جمعه، از طرف امام خميني(ره) هم باعث شد كه اقامه نماز جماعت در اين مسجد را ترك نمايند و متأسفانه مدت كوتاهي هم از اين ماجرا نگذشته بود كه خود ايشان نيز توسط منافقين پس از اقامه نماز جمعه، در محراب عبادت، به شهادت رسيدند- طوبي لهم و حين مأب-
راجع به برخورد گروهك خلق مسلمان با ايشان اشارهاي بي مناسب نخواهد بود؟
پي نوشت ها :
1- قبلاً اشاره شد كه در نامه، امضاي آيت الله قاضي به چشم نميخورد، ولي اصل آن به خط ايشان و با امضاي آيت الله سيد حسن انگجي است.
2- شهيد مدني بنا به گزارش ساواك اروميه، مورخ 14 /7 /1357 مهاباد را به مقصد قم ترك كرده بود(ر.ك: ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج 4، شهيد مدني، ص 580)، ولي نخست به تبريز آمد و احتمال دارد ايشان براي اينكه ساواك از ورودش به تبريزممانعت نكند، مقصد خود را قم اعلام كرده بود و البته پس از دستگيري و اخراج از تبريز، به قم آمد كه متأسفانه ما چون در تبعيدگاه «نارك» بوديم، توفيق ديدارشان در آن تاريخ نصيب نگرديد.
/ج