آيين بوداى باستان (1)

خاستگاه ها; تاريخ كهن هند در مقايسه با ديگر تمدن هاى بزرگ جهان باستان كمتر شناخته شده است. بيشتر آنچه را مى دانيم نمى توان در چارچوب گاه شمارى مطمئنى قرار داد. اكثر محققان تا اين اواخر معتقد بودند كه بنيادگذار آيين بودا در ربع دوم قرن ششم ق. م. به جهان آمده و تا ربع نخست قرن پنجم ق. م. در اوج فعاليت بوده است.
شنبه، 14 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيين بوداى باستان (1)

آيين بوداى باستان (1)
آيين بوداى باستان (1)


 

نويسنده:ال.اس.كازينز ؛ على رضا شجاعى




 

زمينه آيين بوداى آغازين
 

خاستگاه ها; تاريخ كهن هند در مقايسه با ديگر تمدن هاى بزرگ جهان باستان كمتر شناخته شده است. بيشتر آنچه را مى دانيم نمى توان در چارچوب گاه شمارى مطمئنى قرار داد. اكثر محققان تا اين اواخر معتقد بودند كه بنيادگذار آيين بودا در ربع دوم قرن ششم ق. م. به جهان آمده و تا ربع نخست قرن پنجم ق. م. در اوج فعاليت بوده است. بنابر نتيجه مطالعات جديد و مهمِ گاه شمارى كهن هندى، به احتمال زياد زمان اصلى فعاليت بودا حوالى اواخر قرن پنجم (ق. م.) بوده است .
با اين حال، اطلاعات معين ترى در اختيار داريم; مثلا مى دانيم كه مطمئناً بودا معاصر بنيادگذار آيين جَين احتمالا متقابلا قابل درك و فهم بوده اند; بنابراين، ارتباطات در سراسر هند در اين زمان بايد آسان تر بوده باشد. بيرون از هند تحولات مهمى صورت گرفته بود. در طى نيمه دومِ قرن ششم، كورش كبير در حال گسترش امپراتورى ايران در آسياى ميانه و چه بسا در جايى بود كه اكنون به افغانستان معروف است . در طى دو دهه، داريوش دره سِند را به غنى ترين قلمرو اين امپراتورى تبديل كرده بود. از اين پس، جهان هندىِ ميانه موقعيتى شبيه به موقعيت جهان يونانى نسبت به غرب داشت. جهان هندىِ ميانه و جهان يونانى هردو در زير سايه قلمروهاى پهناور شاهنشاه، تأثير فرهنگى و اقتصادى عظيمى را تجربه كردند. مهارت ها و انديشه هاى برخاسته از تمدن هاى باستانِ اين منطقه سريع تر از قبل گسترش پيدا كرد. همانندى با يونان در جنبه هاى ديگر نيز چشمگير است. در هردو منطقه رشد سريع انديشه ها و نظام هاى اعتقادى را مى يابيم، كه رهنمودهاى متفاوتى را براى زندگى ارايه مى دهند. دقيقاً همان طور كه سنت فلسفى ِ يونان بعدها ظهور كرد و بر تاريخ عقلىِ تمدن غربى تأثير نهاد، آيين بودا نيز بعدها سربرآورد و بر تاريخ عقلى و دينى تمدن آسيايى تأثير نهاد.
گويا بودا آگاهانه كوشيده است كه از جزم انديشى نظام هاى دينىِ رقيب بپرهيزد. او تعليم آن چه را صرفاً براى رشد معنوى لازم بود هدفِ خود قرارداد و آنچه را بستگى مستقيمى با آن هدف نداشت، با دقت از نظامش بيرون كرد. دستاوردش اساساً استثنايى است. بودا راه ميانه اى را آغاز كرد، كه عمدتاً مبتنى بر تأملات عملى بود; راهى كه ديدگاه ها و اهداف يك جانبه در آن رد شدند. ديدگاه هاى مادىِ ناظر به زندگى، باور به بقاى روح و بى مرگى انسان را بيراهه مى دانستند. درك نادرست از مقصد نهايى چنان بود، كه يا جوياى خودارضايى از راه افراط در خوشى بودند و يا در پى تزكيه نفس از راه رياضت مرتاضانه. باورها، مناسك و آداب و رسوم دينى سنتى، بيشتر بر اساس چيزى كه شايد «فهم عام معنوى» خوانده شود و نه بر اساس «خرد»، بازنگرى شدند. اَشكال افراطىِ خرافه پرستى و آيين پرستى در مقابل هم نشستند، اما يك مكتب مادى گرايى نوپا نيز بود، كه درصدد نفى تجربه هاى حقيقى راهِ معنوى بود.
آيين بودا و هندوييسم; گاهى مى گويند بودا هندو بود. اگر مقصود از هندو «پيرو دينى با خاستگاه هندى» باشد، در اين صورت روشن است كه او هندو بود. اما، اگر هندوييسم را تلفيقى از سنت هاى گوناگونى بدانيم كه هم سو با سنت ودايى ِ برهمنى است، و دست كم از قرن پنجم ميلادى دين اكثر فرهيخته گان هندى بوده است، در اين صورت مطمئناً بودا هندو نبود. درحقيقت، آيين بودا يكى از عوامل مؤثر در شكل گيرى تلفيق هندويى بود. اگر هندوييسم را مترادف با «آيين برهمن» بدانيم، در اين صورت روشن نيست كه دقيقاً رابطه بودا با آن چه بود. در طول دوره شكل گيرى آيين بودا دست كم سه منبع اصلى ِ مرجعيت دينى در هند وجود داشت:
1. طبقه روحانىِ موروثىِ برهمنان، كه وظيفه حفظ و حراست از متون مقدس سنت ودايى و بخش زيادى از دانش وابسته به آن را برعهده داشتند;
2. مرتاضان عريان ، كه بر اعمال مرتاضانه تأكيد مى كردند;
3. درويشان سيار ِ پوشيده (پَرى ورَجَكه) با رياضتى نه چندان افراطى.
با آن كه عده اى از گروه هاى دوم و سوم پيرو سنت ودايى بوده اند، پيداست كه بسيارى هم نبوده اند. از مرتاضان عريان، اديان جَين و آجيوَكه پيدا شدند. احتمالا آيين بودا با گروه سوم رابطه تنگ ترى داشته است.
بعضى از محققان معتقدند كه سنت هاى نابرهمنىِ برخاسته از باورهاى هندىِ بومى، از تمدن دره سِند (حدود 2000 قم) سرچشمه مى گيرند، يعنى پيش از ورود اقوامى كه به زبان هاى هند و اروپايى سخن مى گفتند و خاستگاه هاى سنت ودايى را با خود به هند آوردند. به احتمال قوى عناصر بومى و عناصر مهاجر از زمان هاى دور تاپيش از قرن پنجم قم به شكلى جدايى ناپذير با هم آميخته بودند.
آيين بودا به محض آشنايى با هر سه گرايش معاصر، به وضوح تحت تأثير آن ها قرار گرفت. سنت ودايى مطمئناً مهم بود، اما هنوز كاملا شكل نگرفته بود. تاريخ آثار معنوىِ كهنِ سنتى را كه در اوُپَه نيشَدها جاى گرفته است، به سادگى نمى توان تعيين كرد. احتمالا كهن ترين اوُپَه نيشَدها ماقبل بودايى اند، شايد مابقى آن ها معاصر با آيين بوداى آغازين باشد، اما احتمالا اكثريت كمابيش چهارده اوُپَه نيشَدِ اصلى مابعد بودايى اند و احتمالا از آيين بودا تأثير پذيرفته اند..

سه گوهر
 

بودا; اعتبار گزارش هايى كه از زندگانى بودا در اختيار داريم موقوف به بحثى بسيار محققانه است. منابعى را كه در اختيار داريم نمى توان با اطمينان ارايه كرد، چون دوربودن از زمان بودا اعتبار آن ها را كم مى كند. نه به اين معنا كه چيزى ندانيم. سرگذشت زندگانى سنتى بودا كه عمدتاً به طور مشترك در ميان همه بوداييان از نسلى به نسل ديگر رسيده، كمابيش كامل است. مى توانيم تا حدودى مطمئن باشيم كه اين سرگذشت شامل اطلاعاتى بسيار دقيق و به نوعى تاريخى است. كاملا اطمينان داريم كه حاوى شرح و افزوده هاى بعدى است، اما چيزى كه اغلب نمى دانيم اين است كه كدام اصل است و كدام افزوده.
بوداى آينده در طايفه گوتَمه شهرت دارد، به يافتِ معنوى رسيد. او تعليمش را در باغ آهوى ايسيپَتَنه (سارنات) در نزديكى بنارس به گروه كوچكى از شاگردان اعلام كرد و باقى عمرش را به آموزش معنوى به عموم مردم و هم به يك گروهِ در حال گسترش از شاگردان گذراند. به هنگام مرگش در هشتاد و يك سالگى پيروانش به انجمنى سازمان يافته مبدل شده بودند. بيش از اين با اطمينان كامل چيزى نمى توان گفت. با اين حال نبايد از ياد برد افسانه بودايى را كه اين همه مدت الهام بخش و برانگيزاننده اين همه مردم بوده و اين خود بى اندازه مهم است .
بودايان و دَمَّه; واژه بودا به معنى «بيدار كامل در راه درست» يا «كسى كه در راه درست به شناخت كامل رسيده است». يك چنين بودايى در جهان بى اندازه نادر است; چندان نادر كه چه بسا هزاره ها بگذرد پيش از آن كه يكى به جهان بيايد.
نوگرايان بودايى اغلب بر سرشت انسانىِ بودا تأكيد مى كنند، كه تا حدى پاسخى است قابل فهم به فشار مبلغان مسيحىِ متأله. اين تأكيد مى تواند گمراه كننده باشد. چون بوداگى به منزله اوج زندگى هاى متعدد در شرايط انسانى به دست مى آيد، اما اين زندگىِ يكى مانده به آخر هميشه آسمانى است. در واقع بوداگى نتيجه مجاهدتى است كه براى رسيدن به كمال زندگى هاى بى شمار و زاده شدن در شكل ها و حالات بسيار گوناگون هستى صورت مى گيرد. آيين بوداى ِ سنتى از واژه بودا نه تلقى انسان دارد و نه خدا، بلكه مقصود كسى است كه بسيار فراتر از سرشت اين دو است ــ آموزگار خدايان و انسان هااست.
گزارش هاى زندگى بودا از ديرباز شامل هردو عنصر انسانى و كيهانى بود. دانش تاريخىِ نوين در آغاز كوشيد با حذف همه عناصر معجزه آسا و شگفت آور به منزله افزوده هاى اخير، يك زندگى نامه بسازد، اما ايرادات روشمندانه جدى اى به اين كار وارد است. علاوه بر اين، بيرون كردن عناصر شاعرانه و اسطوره اى سنت بودايى، تصورى نادرست از فلسفه اى عقلانى و نسبتاً خشك پديد مى آورد. اين كار روى سيماى پرستشىِ آيين بوداى كهن پرده مى كشد.
زندگى هاى همه بوداها) ناميدند. اين واژه را عملا به گونه اى نسبتاً متنوع به كار بردند. دَمَّه همان قانون گيتى است، يعنى سرشت حقيقىِ اشيا، و به عبارتى قانونيّت ذاتىِ آن ها است. همچنين، قانون دل و زندگى نيك و راه معنوى است. بوداها با دستيابى به آن فهم، قادرند، تجسّم آن باشند. يافتِ دَمَّه به معناى يافتِ هم زمان قانون زندگى معنوى و رسيدن به مقصد آن است. از اين رو بودا اعلام مى كرد: «آن كه دَمَّه را مى بيند مرا مى بيند. آن كه مرا مى بيند دَمَّه را مى بيند». آموزه ها و متون آيين بودا تجسّم ظاهرىِ دَمَّهاند. آن ها دَمَّهاى هستند كه بايد آموخت; در مقابل دَمَّهاى كه بايد بدان عمل كرد يا دَمَّهاى كه در لحظه رهايى بايد بدان راه يافت .
سَنگه; اغلب مراسم بودايى با پناه بردن به «سه گوهر» آغاز مى شود. سومين گوهرى را، كه به بودا و دَمَّه افزودند، انجمن، يا سَنگه است. اغلب به خطا دومى را پناه مى دانند، اما در واقع مراد از انجمن در متن پناه ها، انجمن كسانى است كه به مرحله اى از روشن شدگى (يا، اشراق) رسيده اند، يعنى كسانى كه موضوعِ پناه اند. نظام دِيرنشينى نماد اَريه سَنگه است و از اين رو، هم به خودِ رهروان و هم اغلب به خرقه هايى كه به تن دارند، به خصوص در سنت بودايىِ جنوبى، احترام زيادى مى گذارند.
نمى دانيم چه ميزان از نهاد ِ انجمن در طول زندگانى طولانى بودا تكامل يافته، و چه مقدار پيش از اين در دسته هاى كهن تر دراويش هندى رايج بوده و چه مقدار در طى قرن بعد توسعه يافته است. هرجور كه اتفاق افتاد دست آوردِ چشمگيرى بود. هيچ انجمن دينى يا غير دينى ديگرى با تاريخى چنين طولانى و نفوذ و گستره اى چنين پهناور به هم پيوسته نيست. اواخر نيمه قرن بيستم تعداد اعضاى انجمن بودايى دقيقاً بالاى يك ميليون بود و اگر چه كينهورزىِ حكومت هاى كمونيستى اين رقم را به طرز چشمگيرى تقليل داد، احتمالا تا اين لحظه بيش از يك چهارم ميليون است، و اكنون مجدداً رو به افزايش است.
راز موفقيت سنگه بودايى در مجموعه قواعد تربيتىِ پاتى موكه است. اين اثر اكنون با سه نسخه اصلاح شده متفاوت به ترتيب در ميان بوداييان جنوبى، شرقى و شمالى رايج است (نسخه هاى ديگرى هم هست، اما امروزه آن ها را به كار نمى برند). پاتى موكه از يك هسته مشترك از 150 قاعده اصلى شرح و بسط مى يابد، بلكه شرايط گوناگون اجتماعى كه امروزه اين قواعد را در آن به كار مى برند، تنوع كاملا گسترده اى پيدا كرده است.
احتمالا شاخص ترين سيماى انجمن بودايى در هند باستان قبول مصالحه ميان شيوه زندگىِ اسكان يافته بسيارى از برهمن هاى ارتدكس و خصيصه زندگى سيّار ديگر سنت ها بود. نمى دانيم كه دسته هاى كهن تر مرتاضان اين عمل را پذيرفته اند يا نه، اما بودا با برپايى اقامت گاه هاى ثابت براى مدت سه ماه در فصل باران اطمينان داد كه زندگى بيكو هم اقتضاى تأسيس مراكز محلىِ عمل دينى را خواهد داشت و هم حفظ دست كم سادگى را كه لازمه زندگى درويش ِ خانه به دوش بود. بعدها نهادهاى ثابت بزرگ ترى رو به توسعه نهادند، اما اشخاص زيادى بودند كه هنوز عملا زندگى خانه به دوشى داشتند. اين مصالحه ذاتى، اقتضاى «راه ميانه» بودايى است و تا حدودى خصيصه قواعد تربيتى پاتى موكه است. تعادل ميان مقتضيات روش و رويه ملايم، و نيز ميان احترام به بالادست و آزادى ِ شخص، مقتضاى اين راه است. مرجعيت بيشتر بر اجماع بود نه بر مقامات يا سلسله مراتب، نقض فقط چهار قاعده معين به اخراج از انجمن (پراجيكه، يعنى «شكست») مى انجاميد: آميزش جنسى; قتل انسان; دزدى; ادعاى رياكارانه داشتن يافته هاى معنوى. اكثر قواعد كم اهميت تر يا به حفظ سادگى ِ شيوه زندگى مربوط اند و يا به حفظ يك رفتار منضبط.
پاتى موكه را مى توان تا حدودى با اهمال پيش برد و اصولا هر بيكو آزاد است هر وقت كه بخواهد سنگه را ترك كند اما همين كه تعهد كاملى گرفته شود پاتى موكه يك آموزش بسيار سخت را ارايه مى كند، كه در هر كارى، به خصوص براى نوآموزان، توجه و هوشيارى بالايى را مى طلبد. البته، مقصودش همين است. اين بخشى از تربيت معنوى است كه راه به مقصد بودايى مى برد، و به نظر مى رسد عامل توجه مدام در سراسر زندگى باشد.

گسترش آيين بوداى ِ باستان
 

آشوكا. تا قرن اول پيش از ميلاد بوداييان توجهى به نوشتن متون دينى خود نداشتند. بنابراين كهن ترين سند براى انديشه هاى بودايى را مى توان در كتيبه هاى امپراتور آشوكا در قرن سوم قم يافت. آشوكا خود مى گويد كه به دليل بى زارى از هول و هراس هاى جنگ به جد، به كردار بودايى روى آورد، او قدرتش را در سراسر بخش اعظم جنوب آسيا گسترش داد و شهرتش بايد كمك بسيار زيادى به گسترش وسيع تر آيين بودا كرده باشد. در سنت بودايىِ اخير، آشوكا را به منزله شاهِ آرمانىِ بودايى به گونه اى نشان مى دهند كه شديداً به گسترش آيين كمر بست. بعضى از نويسندگان در برابر اين نگرش، او را به گونه اى نشان مى دهند كه مشكل بتوان گفت اصلا بودايى است، بلكه رفتار او را بيشتر به ارزش هاى اخلاقى عمومى جامعه هندى نسبت مى دهند.
در واقع، موضع شخصى آشوكا كاملا روشن است; در معابد بودايى به پرستش پرداخت، بناهاى تاريخى بودايى را توسعه داد، به زيارت اماكن بودايى رفت و پيروى از سنگه را رسماً اعلام كرد. با اين همه او پيوسته در فرمان هاى حكومتى اش از دَمَّه سخن مى گفت و از ذكر اَشكال انتزاعى تر آموزه بودايى پرهيز داشت. اگرچه دَمَّه را مى توان بنابر زمينه كلى دين هندى به رفتار نيك يا درست معنا كرد و الزاماً معناى اختصاصاً بودايى ندارد، اما اين را نبايد خيلى جدى گرفت. آشوكا در جستوجوى يافتن زمينه مشترك و ايجاد سازش بدون وانهادن اصول بنيادين، از بودا سرمشق مى گرفت. محتواى فرمان هايش چون متون بودايى خطاب به انسان هاى معمولى بود; اگر چه محتواى اين فرمان ها با آثار مشابه جَين و هم با آثار برهمنى اندكى فرق دارد. اين امر در فلسفه اى كه خواستار وفاق عمومى و «راه ميانه» است، كاملا طبيعى است. آشوكا موضعش را نسبت به اديان ديگر به وضوح در دوازدهمين فرمان سنگ نوشته اش نشان داده است :
شهريار... همه آموزگاران دينى را خواه از رهروان باشند و خواه خانه خدا). اما شهريار اين دِهِش يا پرستش را آن قدر ارزش مند نمى داند... كه تقويت كردن گوهر واقعى را... كه بنياد اين كَفّ ِ گفتار است چنان كه ستودن ِ آموزگاران ِ دين ِ خود يا خرده گيرى از آموزگاران ِ دين ِ مردم ديگر نبايد بى دليل باشد، يا اگر دليلى هست، بايد ملايم باشد. به هر طريقى بايد آموزگاران ِ مردم ديگر را ستود. شخص با اين كار به دين خود سود مى رساند و به دين ديگران هم خير مى رساند و با كارى خلاف اين به دين خود آسيب مى رساند و به دين شخص ديگر هم آزار مى رساند.
فرمان هاى آشوكا توجه به آسايش حيوان و انسان را در سطوح عملى و اخلاقى نشان مى دهد: «اين هم در اين زندگى سودرسان است و هم در زندگى بعدى.» او كوشيد تا براى جانشينانش سرمشقى را از كوشش مدام و رفق و مدارا بر جا گذارد، و ظاهراً عقيده به گياه خوارى را پذيرفت، اما مطمئناً يك صلح طلب تمام عيار نبود. او با قربانى جانوران مخالف بود، هرچند كه خوشايند برهمن هاى سنتى نبود. مهم تر از همه اين كه، به تزكيه اخلاقى و خودآگاهى علاقه داشت. او دَمَّه را اين طور تعريف مى كند: «گناهان اندك، اعمال نيك ِ بسيار، رحم، سخاوت، صداقت و پاكى». بنابراين، دَمَّه از ديد آشوكا، هستى و عمل آدمى است تا عقيده او. اين معنا مستقيماً از آيين بوداى او به دست مى آيد. اگر او دَمَّه را تقويت كننده «گوهر واقعىِ» كل دين مى داند، احتمالا به اين خاطر بود كه آيين بودا را همچون خود بودا مى فهميد .
ادامه دارد ...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط