درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (2)

پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي يكي ديگر از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است . پيش از يادآوري اين درس از سوي امام حسين (علیه السّلام) و ديگر عاشورائيان يادآوري اين نكته مفيد مي نمايد كه: در فلسفه سياسي، امروزه در باره نقش حكومت در تامين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است . برخي (حكومت
شنبه، 21 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (2)

درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (2)
درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (2)


 

نویسنده : محمدصادق مزيناني




 

3 . پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي
 

پاسداري از اسلام و ارزش هاي اسلامي يكي ديگر از درس هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است . پيش از يادآوري اين درس از سوي امام حسين (علیه السّلام) و ديگر عاشورائيان يادآوري اين نكته مفيد مي نمايد كه: در فلسفه سياسي، امروزه در باره نقش حكومت در تامين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است . برخي (حكومت هاي ليبرال) بر اين باورند كه اين گونه امور در قلمرو مسائل خصوصي افراد جاي دارد . از اين روي، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتي ندارد . اما در انديشه سياسي اسلام، با دليل هاي بسيار اين گونه امور جزو قلمرو حكومت است . نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتي بايد به اسلام و ارزش هاي اسلامي باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسداري از آن مي باشند . بر همين اساس هنگامي كه اسلام و ارزش هاي آن از سوي امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشني بر خلاف احكام اسلام و دستورهاي آن عمل مي كردند ولي در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مي نماياندند، امام حسين (علیه السّلام) براي پاسداري از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام حسين (علیه السّلام) قيام نمي كرد ديري نمي پاييد كه از اسلام جز نامي باقي نمي ماند . حكومت يزيد درصدد نابودي اصل اسلام بود . از اين روي وقتي كه امام حسين (علیه السّلام) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:
«انا لله و انا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد; (29) در اين صورت بايد از اسلام براي هميشه چشم پوشيد، هنگامي كه امت به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار آيد .»
امام (علیه السّلام) در بسياري از موارد از جمله در نامه اي كه از مكه به مردم بصره مي نويسد همچنين به هنگام رويارويي سپاه امام (علیه السّلام) با سپاه حر نيز پاسداري از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مي خواهد كه او را در اين راه ياري دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا مي خوانم . زيرا در شرايط و وضعيتي قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ميان رفته و جاي آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايي مي كنم .» (30)
آن بزرگوار در جاي ديگر مي فرمايد:
«لو لم يستقم دين جدي الا بقتلي فيا سيوف خذيني، (31) اگر دين جدم جز به كشته شدن من استوار نمي ماند پس اي شمشيرها مرا فرا گيريد .»
با سخنان ياد شده امام (علیه السّلام) به ما مي آموزد كه اگر براي پاسداري از اسلام راهي به جز فداكاري و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداي اسلام كرد . نه تنها امام حسين (علیه السّلام) كه همه ياران او هدفي جز پاسداري از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بني هاشم قطع مي شود مي فرمايد:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولي من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد .»

4 . شهادت در راه خدا
 

سياست مداران حرفه اي در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تاكيد مي كنند و از درگيري مبارزان با دشمني كه از جهت عده و عده برتر است، بر حذر مي دارند و آنان را به سكوت و گوشه گيري فرا مي خوانند . روشن فكران آن زمان نيز امام حسين (علیه السّلام) را از درگيري با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مي داشتند، اما منطق آن بزرگوار چيز ديگري بود . او و ديگر عاشورائيان از ايستادگي در برابر يزيد و حكومت اموي هرگز ترديدي به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبياري كردند . كشته شدن در راه خدا هر چند از سوي انسان هاي ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولي از نگاه انسان هاي وارسته، شهادت پايان رنج ها و سختي ها و رسيدن به لقاء الله است . آخرين آرزوي اين گونه انسان ها شهادت است .
اسلام با تحول در بينش ها و ارزش ها انسان هايي را تربيت كرد كه براي دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مي گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشي مي گرفتند . (32) و گاه براي حضور يكي از آن ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكي از آن ها در خانه، كار به قرعه مي كشيد . (33) وقتي كه امام حسين (علیه السّلام) مي خواست از مكه حركت كند در خطبه اي، از زيبايي مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگي كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:
«من كان باذلا فينا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا، (34) هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد .»
در جاي ديگر آن بزرگوار مي فرمايد:
«اگر اين بدن ها براي مرگ آفريده شده اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت هاي ديگر هم ارزشمند است . مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگي را تقديس و ستايش مي كنند و آن را برتر از زندگي ذلت بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستي مي دانند . بنابراين، چه قدر سست و بي پايه ست سخنان كساني كه امروزه، شهادت طلبي را «خشونت » خوانده و آن را محكوم مي كنند . سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است . كوتاه سخن اين كه تلاش و فداكاي و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف هاي الهي تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكي از درس هاي رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسي است، يعني انسان در عرصه سياسي گاه به جايي مي رسد كه بايد در راه هدف و آرمان هاي الهي فداكاري كند و از جان و مال خود بگذرد . اين يكي از درس هاي امام حسين (علیه السّلام) و ديگر عاشورائيان در قضيه كربلاست .

5 . جمع بين سياست و معنويت
 

جمع بين حضور در عرصه هاي سياسي و توجه به معنويات يكي ديگر از درس هاي عاشورا است . غفلت از نيازهاي روحي و معنوي به ويژه براي كساني كه درگير كارهاي مهم و سنگين اند و مسؤوليت هاي بالايي دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود . امام حسين (علیه السّلام) در آن هنگام كه روياروي دشمن ايستاده و حتي در آن هنگامي كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مساله غفلت ندارد . از اين روي، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام حسين (علیه السّلام) جنب و جوش عجيب و نشاط فوق العاده اي به چشم مي خورد; يكي مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگري مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوي كدوي النحل بين قائم و راكع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام حسين (علیه السّلام) به قمر بني هاشم مي فرمايد: «به سوي آنان برو و اگر توانستي امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مي داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم .» (37)
از اين درخواست در آن موقعيت به خوبي مي توان به اهميت معنويت و خودسازي پي برد . اين كار امام (علیه السّلام) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتاري زياد از خودسازي و توجه به معنويات غفلت كرد . چرا كه موفقيت هاي انسان در همه عرصه ها در گرو همين توفيق است . ممكن است گفته شود كسي كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتي را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت هاي او عبادت است، ولي بايد توجه داشت كه براي عباداتي كه بين انسان و خداست اثر و نقشي است كه هيچ چيز ديگر نمي تواند جايگزين آن شود .

6 . امر به معروف و نهي از منكر
 

از درس هاي مهمي كه در عرصه رفتار سياسي مي توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهي از منكر است . همان گونه كه رفتار امت اسلامي با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهي از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است . ولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهي از منكر با او برخورد كرد . امام حسين (علیه السّلام) در وصيت نامه سياسي الهي خود يكي از انگيزه هاي قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر مي داند:
«من از روي خودخواهي، غرور و خيره سري و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگري به پا نخاسته ام، بلكه قيام من براي اصلاح امور مسلمانان و ... اجراي برنامه امر به معروف و نهي از منكر در ميان امت اسلامي است .» (38)
از اين وصيت نامه استفاده مي شود كه حركت هاي سياسي انواع گوناگون دارد: حركت از روي خودخواهي، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتي كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهي از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درس هاي اين رويداد در عرصه رفتار سياسي بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روي، به همين اندازه بسنده مي كنيم .

عبرت هاي عاشورا
 

در تفاوت درس ها و عبرت ها اشاره كرديم كه در عبرت ها تنها به الگوهاي شايسته و خوبيها نگاه نمي كنيم، بلكه بديها و زشتيها و رذالت ها را نيز مي بينيم . در اين بحث از عوامل زمينه ساز اين رويداد، علت سكوت و بي تفاوتي مردم در برابر قيام امام حسين (علیه السّلام) و يا بالاتر، ضديت با آن، و چگونگي بهره گيري از اين حادثه بحث مي شود . عبرت گيري از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبري چنين ترسيم مي كند:
«اولين عبرتي كه در قضيه عاشورا ما را متوجه خود مي كند اين است كه ببينيم چه شده كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعه اسلامي به آن حد رسيد كه كسي مثل امام حسين (علیه السّلام) ناچار شد براي نجات جامعه اين چنين فداكاري بكند ... . مگر چه وضعي بود كه حسين بن علي (علیه السّلام) احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاري او زنده مي ماند و الا از دست مي رود؟ عبرت اين جاست، ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه چه شد كه فردي مثل يزيد بر جامعه اسلامي حاكم شد؟ ... چرا بايد وضعي پيش بيايد كه كسي مثل حسين بن علي (علیه السّلام) ببيند چاره اي ندارد جز اين فداكاري عظيم، كه در تاريخ بي نظير است . چه شد كه آنها به اين جا رسيدند؟ اين همان عبرت است ... . چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين (علیه السّلام) در همان شهري كه ايشان حكومت مي كرد سرهاي پسران اميرالمؤمنين را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم اميرالمؤمنين را در بازار كوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسش هاي ياد شده و بررسي و تحليل عوامل و زمينه هاي اين حادثه مي تواند مايه عبرتي براي جامعه اسلامي و نظام و حكومت ديني ما باشد، چرا كه وقتي انقلاب پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آن عوامل به فاجعه اي بزرگ چون شهادت حسين بن علي (علیه السّلام) و يارانش و اسارت اهل بيت آن بزرگوار كشانيد، بي ترديد اگر به جان انقلاب و نظام ما بيفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد كه بر انقلاب بزرگ پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد; عبرت عاشورا، اين جاست . اگر عوامل زمينه ساز اين حادثه را به درستي شناختيم و از آن عبرت گرفتيم، يعني تلاش كرديم كه انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورايي ديگر نخواهيم بود و اگر خداي نخواسته عبرت نگرفته و به وظيفه خود عمل نكرديم همان سرنوشت نيز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا نظريه هاي گوناگوني اظهار شده است; در مرحله نخست مي توان به عوامل مختلفي چون: عامل نژادي و قومي، اعتقادي، سياسي و اجتماعي، اخلاقي و ارزش و ... اشاره كرد . هر يك از اين عوامل مورد توجه و تاكيد برخي از نويسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شماري يك و يا دو عامل و شماري بيش از آن را زمينه ساز حادثه عاشورا شمرده اند . شماري از نويسندگان دشمني بني اميه با بني هاشم، برخي ديگر تغيير ارزش ها و برخي از متعصبان اهل سنت نيز عملكرد خود امام حسين (علیه السّلام) را سبب حادثه عاشورا دانسته اند . گروهي ديگر از بي توجهي به معنويت و دنياگرايي و كوتاهي خواص از انجام رسالت خود (40) و ... به عنوان عوامل زمينه ساز حادثه عاشورا سخن گفته اند . از باب نمونه مقام معظم رهبري با استناد به آيه شريفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات » بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلي اين گمراهي و انحراف است:
«يكي دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوة و نماز است . يعني فراموش كردن خدا و معنويت و جدا كردن حساب معنويت از زندگي و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق از خداي متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايي از زندگي . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات » است يعني دنبال شهوتراني ها و هوس ها و در يك جمله «دنياطلبي » رفتن و به فكر جمع آوري ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستن اين ها و فراموش كردن آرمان ها . اين درد اساسي و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درد دچار بشويم .» (41)
استاد شهيد مرتضي مطهري نيز در موارد بسيار به اين موضوع اشاره كرده اند از جمله:
«بايد گفت: امام حسين (علیه السّلام) را طمع ملك ري و طمع پول: «خولي مي گفت: جئتك بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم » و جبن و مرعوبيت عامه و ميل به جبران محبت يزيد كه ابن زياد مي خواست كدورت يزيد را از پدرش كه در ولايت عهدي يزيد تعلل كرد جبران كند . و خبث ذاتي امثال شمر و غرور و بد مستي شخص يزيد و از همه بالاتر فراموش كاري مردم كه مسلمان بودند و سيري به تاريخ شصت ساله خود نمي كردند و سابقه ها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را مي خوردند و ... (شهيد كردند) .» (42)
از دو نمونه ياد شده كه با توجه به واقعيات گفته و نوشته شده اند مي توان چنين نتيجه گرفت كه مجموعه اي از عوامل زمين ساز حادثه عاشورا شده اند، بنابراين، نظريه هاي تك عاملي با صرف نظر از نادرستي برخي از آن ها، (43) نمي توانند رويداد عاشورا را تحليل و تفسير كنند . در تفسير اين حادثه بايد به عوامل گوناگون توجه داشته باشيم هر چند از ميان اين عوامل نيز، مي توان به دنبال يك و يا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلي و فرعي، مجالي فراخ و فراخور مي طلبد . از اين روي، در اين جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهيم پرداخت:
الف . دگرگوني ارزش ها و آرمان ها،
ب . كوتاهي خواص از انجام رسالت خود .
الف . دگرگوني ارزش ها و آرمان ها
پيش از آن كه به اصل بحث بپردازيم اشاره اي به مفهوم ارزش ها و همچنين ارزش هاي حاكم بر جامعه نبوي مفيد و مناسب مي نمايد:

مفهوم ارزش ها
 

جامعه شناسان، ارزش ها را اين گونه تعريف كرده اند:
«ارزش ها عقايد عميقا ريشه داري هستند كه گروه اجتماعي هنگام سؤال در باره خوبي ها، برتري ها و كمال مطلوب به آن رجوع مي كند .» (44)
با توجه به تعريف ياد شده ارزش ها هدايت كننده رفتار انسان در جامعه اند . هرگونه تغيير و دگرگوني در آن ها، دگرگوني در رفتار و هنجار اجتماعي را در پي خواهد داشت . از اين روي، شناخت ارزش ها و پاسداري از آن، از وظايف اصلي هر جامعه است . (45)

ارزش هاي حاكم بر جامعه نبوي
 

پيش از اسلام اعراب از نظر عقيدتي بت پرست بودند . شناختي نسبت به معارف الهي چون خدا و پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معاد نداشتند . مردم در حيرت و ضلالت و گمراهي زندگي مي كردند . نژادپرستي و تكاثرطلبي از ارزش هاي آنان بود . عرب ها در جاهليت غيرت و شجاعت را بسيار مي ستودند اما حقيقت اين است كه غيرت و شجاعت مورد ستايش آنان همان درنده خويي و بي باكي در جهت تامين منافع مادي و حمايت از هم قبيلگي خود به حق و يا ناحق بود . عواطف انساني در ميان آنان بسيار كمرنگ بود . دختركشي اعراب نمونه اي از آن است .
پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ستيز و مبارزه اي پي گير را عليه نژادپرستي و تكاثرطلبي و ديگر ارزش هاي جاهلي آغاز كرد و به صراحت اعلام كرد كه در اسلام اين ها ملاك ارزش و برتري افراد بر يكديگر نيست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قيامت و ديگر دانش هاي مفيد را يكي از ملاك هاي برتري افراد بر يكديگر بر شمردند .
ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤوليت سازندگي بود، جاي گزين افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بينش ها و ارزش ها انسان هايي را تربيت كردند كه اسوه پاكي و فداكاري، ايثار و همه خوبي ها شدند . نمونه بارز اين ويژگي ها را مي توان در رويدادهاي تاريخي صدر اسلام به ويژه در جنگ ها مشاهده كرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاري مي گويد: «در جنگ احد به بالين پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب كرد . من رفتم و ظرف آبي آوردم، وقتي خواستم به او بدهم اشاره كرد: آب را به اين مسلمان كه در كنار من و تشنه تر از من است برسان . سراغ او رفتم . او به سومي اشاره كرد، سراغ سومي رفتم او به چهارمي، و همچنين تا دهمي . وقتي به سراغ دهمين رفتم ديدم كه او به شهادت رسيده است . برگشتم به سراغ نهمي و ... تا اولي ديدم همه به شهادت رسيده اند .» (46)
از اين نمونه ها در جنگ هاي صدر اسلام فراوان است . لازم به يادآوري است كه اين نمونه ها در ميان كساني نمودار شد كه تا چند سال پيش از آن، اگر يكي از اين افراد به ديگري بر مي خورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرايي بود و باقي مانده سوسمار را از او مطالبه مي كرد، امتناع مي كرد و گاهي به خاطر نصف سوسمار انساني را از ميان دو نيم مي كرد . (47)
بر اين اساس پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تحول در بينش ها و ارزش ها انسان هايي را تربيت كرد كه ديگران را حتي به هنگام مرگ بر خود پيش مي داشتند . و پيش از آن نيز، براي دفاع از مكتب از جان و مال و ثروت خويش گذشته و در ميدان جهاد و شهادت بر يكديگر پيش مي گرفتند .

بازگشت به ارزش هاي جاهلي
 

بزرگترين و مهم ترين خطري كه هر نهضت انقلابي را تهديد مي كند «ارتجاع» است . اين خطر آفتي است كه متاسفانه نهضت انقلابي پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز، گرفتار آن شد . پس از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باورها و ارزش هاي الهي رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزش ها و اعمال جاهلي احيا شدند . مردمي كه در روزگار پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارزش هاي الهي: چون ايثار و فداكاري در روح آنان تا آن جا نفوذ داشت كه در رفتن به سوي جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشي مي گرفتند، در زماني كه بدن پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنوز روي زمين بود در سقيفه بني ساعده گرد آمدند و شعار «منا امير و منكم امير» (48) سردادند و حكومت اسلامي را غنيمتي پنداشتند كه بايد در ميان آنان تقسيم شود . متاسفانه كار بازگشت ارزش هاي جاهلي به جايي رسيد كه چهره هاي برجسته اي چون: ابي ذر، عمار و حجربن عدي آزار و شكنجه و تبعيد شدند . در برابر، كساني كه به وسيله پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند . تبعيض و غارت بيت المال، گناه و معصيت در جامعه اسلامي رواج يافت . احساس مسؤوليت، امر به معروف و نهي از منكر جاي خود را به بي مسؤوليتي و سهل انگاري و بي تفاوتي داد . ارتجاع و بازگشت از ارزش ها به جايي رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومي و بيت المال، درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام علي (علیه السّلام) پس از آن كه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگوني ارزش ها چنين ياد مي كنند:
«اي بندگان خدا ... شما در زماني واقع شده ايد كه خير و نيكي به آن پشت كرده و شر و بدي روي آورده است . شيطان جز طمع در هلاكت مردم كاري ندارد پس اكنون زماني است كه وسائل پيشرفت شيطان قوي شده، نيرنگ و فريبش همگاني كشته و به دست آوردن شكار برايش آسان شده است . به هر سو كه مي خواهي نگاه كن آيا جز فقيري كه با فقر دست و پنجه نرم مي كند، يا ثروتمندي كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلي كه با بخل و رزيدن در اداء حقوق الهي ثروت فراواني گردآورده و يا متمردي كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است . آيا شخص ديگري جز اين ها مي بيني؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجايند همان ها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدي ها دوري مي جستند، مگر همه آنها از اين دنياي پست و از اين زندگي پر مشكل كوچ نكردند . مگر نه اين است كه شما وارث انسان هاي بي ارزشي شده ايد كه لب ها جز به نكوهش آن ها حركت نمي كند تا مقام آن ها كوچك شمرده شود و براي هميشه فراموش گردند، فانا لله و انا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده اي پيدا مي شود، و نه بازدارنده اي به چشم مي خورد، آيا با اين وضع مي خواهيد در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياي او باشيد ...» (49)
دگرگوني باورها و ارزش ها تا آن جا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشيني پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نابودي دين همان پيامبر را در سر مي پروراندند .
در گفت و گوي مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتي كه مغيره از معاويه مي خواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بني هاشم بد رفتاري نكند معاويه در پاسخ مي گويد: هيهات، هيهات، مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آن كه مرد، نامش نيز از بين رفت . همچنين عمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامي از آنها باقي نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مي كنند و «اشهد ان محمدا رسول الله » مي گويند . اي مغيره بي مادر، پس از آن كه سه خليفه بميرند و نام محمد اين گونه زنده باشد ديگر چه عملي باقي خواهد ماند جز آن كه نام محمد هم دفن شود و از بين برود . (50)
از اين قضيه و امثال آن كه در زندگي معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مي فهميم كه آنان با اسلام و ارزش هاي آن از ريشه مخالف بوده اند و چنان چه قيام عاشورا نبود خدا مي داند سرنوشت اسلام به كجا مي انجاميد . معاويه در گفت و گوي ياد شده از حكومت پيامبر به عنوان ملك و پادشاهي ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

زمينه هاي دگرگوني ارزش ها
 

چرا پس از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تدريج ارزش ها و آرمان هاي اسلامي رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتي و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همان گونه كه روان شناسان گفته اند: تربيت كاري تدريجي است . پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براي تربيت انسان ها و تثبيت ارزش هاي اسلامي تلاش بسيار كردند . اما ده سال براي تربيت مردمي كه درست بر ضد اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلي كمي بود . درست است كه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش هاي جاهلي را به كلي فراموش كنند و ارزش هاي الهي را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسياري از مسلمانان پس از فتح مكه و در سال هشتم هجري به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اين جهان رحلت كرده بودند .
نخستين نشانه هاي احياي ضدارزش ها در جريان سقيفه بني ساعده سر بر آورد . كساني كه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شمار مي آمدند سخناني را به پيامبر نسبت دادند كه بسيار شگفت انگيز بود . با اين كه آن بزرگوار در بسياري از جاها از جمله در آخرين سفر خود كه از مكه برمي گشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتي بين عرب و عجم، بين غلام حبشي و سيد قرشي نيست . اما به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرموده اند: «الائمة من قريش » ; (51) اين نسبت با صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است .
بنابراين سقيفه بني ساعده نخستين گامها در جهت احياي ارزش هاي جاهلي بود . اما چون دين داري بسياري از مردم قوي بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوه هاي آن نشده بودند اين جريان خيلي نمود پيدا نكرد . ولي اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد . امت اسلامي هر روز از مسيري كه پيامبر معين كرده بودند دورتر و دورتر مي شدند .

پي نوشت ها :
 

29) اللهوف، سيد بن طاووس، ص 20 .
30) تاريخ طبري، ج 4، ص 404 .
31) اللهوف، ص 20 .
32) المغازي، واقدي، ج 1، ص 265 .
33) همان، ص 212 .
34) اللهوف، ص 53 .
35) بحارالانوار، ج 44، ص 374 .
36) سخنان حسين بن علي (علیه السّلام)، نجمي، ص 209 .
37) الارشاد، ص 240 .
38) بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
39) سخنان مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، ص 48، 49، 47، عبرتهاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص 10 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، مجله معرفت، ش 56، ص 16 و ...
41) سخنان مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان، 23/4/71 .
42) حماسه حسيني، ج 3، ص 49، صدرا .
43) شهيد جاويد، نعمت الله صالحي نجف آبادي، ص 182 - 177 . سخنان برخي از متعصبان اهل سنت چون قاضي ابن عربي، ابن خلدون و ... را نقل و نقد كرده است .
44) معرفت، ش 56، ص 20 به نقل از مباني جامعه شناسي، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعي، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص 157 .
46) اسد الغابه في معرفه الصحابه، عزالدين ابي الحسن علي بن محمد الجزري، ج 1، ص 257، اسلاميه .
47) امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج 1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستاني، ص 24 .
49) نهج البلاغه، خ 129 .
50) مروج الذهب، مسعودي، ج 4، ص 41 دارالمعرفه بيروت .
51) ملل و نحل، ص 24 .
52) حجرات (49) آيه 13 .
53) بحارالانوار، ج 73، ص 293 .
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط