آرزوي روي تو جانم ببرد

آرزوي روي تو جانم ببرد شاعر : انوري کافريهاي تو ايمانم ببرد آرزوي روي تو جانم ببرد عشق تو هم اين و هم آنم ببرد از جهان ايمان و جاني داشتم عشوهات از خان و از مانم ببرد...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آرزوي روي تو جانم ببرد
آرزوي روي تو جانم ببرد
آرزوي روي تو جانم ببرد

شاعر : انوري

کافريهاي تو ايمانم ببردآرزوي روي تو جانم ببرد
عشق تو هم اين و هم آنم ببرداز جهان ايمان و جاني داشتم
عشوهات از خان و از مانم ببردغمزهات از بيخ وز بارم بکند
از حساب جعل خود جانم ببردشحنه‌ي عشقت دلم را چون بخواند
کين همه پيدا و پنهانم ببردعقل را گفتم که پنهان شو برو
باز باز آمد به دستانم ببردگفت اگر اين بار دست از من بداشت
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببردانوري چند از شکايتهاي عشق
آرزوي روي تو جانم ببرداين همه بگذار و مي‌گوي انوري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط