دل به عشقش رخ به خون تر ميکند شاعر : انوري جان ز جورش خاک بر سر ميکند دل به عشقش رخ به خون تر ميکند ميخورد چون نوش و باور ميکند ميخورد خون دل و دل عشوهاش آنهم از پيشم فرا تر ميکند گرچه پيش از وعده سوگندان خورد گفت نيکو ميکند گر ميکند گفتمش بس ميکند چشمت جفا ميدهد شش ضرب و ششدر ميکند عقل را چشم خوشش در نرد عشق زلفش اکنون دست هم در ميکند زانکه تا دست سياهش برنهند هر زمانم عيب ديگر ميکند زر ندارم لاجرم بيموجبي الحق...