قيامت ميکني اي کافر امروز شاعر : انوري ندانم تا چه داري در سر امروز قيامت ميکني اي کافر امروز به خنده ميفشاني شکر امروز به طعنه زهر پاشيدي همي دي دو ياقوت تو شد جانپرور امروز دو هاروت تو کردي بود جان بر برون آمد به دستي ديگر امروز لبت تا دست گيرد عاشقان را ندارد چون تو سلطان سنجر امروز تويي سلطان بترويان که در حسن به حال بنده يکدم بنگر امروز به حق آنکه داد اي بت جمالت