به جان آمد مرا کار از دل خويش

به جان آمد مرا کار از دل خويش شاعر : انوري غمي گشتم زکار مشکل خويش به جان آمد مرا کار از دل خويش بجز غم مي‌نبينم ساحل خويش در آن دريا شدستم غرقه کانجا همه در هجر بينم منزل خويش به راه وصل مي‌پويم وليکن اگر جز رنج بينم حاصل خويش مبادا هيچ آسايش دلم را منم آن‌کس نخستين قاتل خويش اگر کس قاتل خود بود هرگز
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به جان آمد مرا کار از دل خويش
به جان آمد مرا کار از دل خويش
به جان آمد مرا کار از دل خويش

شاعر : انوري

غمي گشتم زکار مشکل خويشبه جان آمد مرا کار از دل خويش
بجز غم مي‌نبينم ساحل خويشدر آن دريا شدستم غرقه کانجا
همه در هجر بينم منزل خويشبه راه وصل مي‌پويم وليکن
اگر جز رنج بينم حاصل خويشمبادا هيچ آسايش دلم را
منم آن‌کس نخستين قاتل خويشاگر کس قاتل خود بود هرگز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط