يا بهشتي که به دنيات فرستاد خداي | | ويحک اي صورت منصوريه باغي و سراي |
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزاي | | گر به عينه نه بهشتي نه جهاني که جهان |
آسمانيست که در جوف زمين دارد جاي | | نيلگون برکهي عنبر گل بسد عرقت |
شاخسار تو صدفوار شده گوهر زاي | | جويبار تو گهر سنگ شده درياوار |
از تو هر فضله که انداخته بستان پيراي | | برده رضوان ز بهشت از پي پيوندگري |
گشته فراش صبا در چمنت ناپرواي | | بوده نقاش قضا در شجرت متواري |
دل بلبل شده از بيم فراقت درواي | | لب گل گشته به شادي وصالت خندان |
سايهي برگ درختان ترا فر هماي | | شکن آب شمرهاي ترا رقص هوا |
نوبهار تو در اين گنبد گيتيفرساي | | دست فرسوده خزان ناشده طوبي کردار |
به ذراع شب و روز انجم گيتي پيماي | | سايهي قصر رفيع تو نپيموده تمام |
مرحبا برمگذر خواجه فرود آي و درآي | | گفته با جملهي زوار صرير در تو |
هرچه داني و تواني ز تکلف بنماي | | هين که آمد به درت موکب ميمون وزير |
به سر زلف صبا گرد رکابش بزداي | | به لب غنچهي گل دست همايونش ببوس |
هاون لاله پر از عنبر ساراست بساي | | مجمر غنچه پر از عود قماريست بسوز |
هين چو هدهد کلهي برنه و دربند قباي | | آصف ملک سليمان دوم خيمه بزد |
ماحضر فاخته را گو که نشيدي بسراي | | ارغنون پيش چکاوک نه اگر بلبل نيست |
همچو ني باش ميانبسته و چون سرو بپاي | | تا چوگل درنفتد جام به مستي ز کفت |
تا بيايند و بسازند بهم بربط و ناي | | قمريي را ز پي بلبل خوش نغمه دوان |
خيز و تقصير مکن عذر منه بيش مپاي | | مجلس خواجهي دنياست توقف نسزد |
جاودان بر سر احرار جهان بارخداي | | خواجهي کل جهان آنکه خدايش کردست |
فلکش پاي سپر شد ملکش دستگراي | | آن فلک جاه ملک مرتبه کز بدو وجود |
سخن کاه نگويد ابدا کاهرباي | | آنکه در خاصيت انصافش اگر خوض کند |
از کجا ز آينهي راي ممالک آراي | | وانکه در ناصيهي روز نبيند تقدير |
وي جهان بيمدد عدت تو دستگزاي | | اي زمان بيعدد مدت تو دور قصير |
آسماني اگر او چون تو بود ثابتراي | | آفتابي اگر او چون تو شود زايد نور |
فتنهبندي نبود چون قلمت قلعهگشاي | | عفوبخشي نبود چون کرمت عذرپذير |
دست قهرت به گل حادثه خورشيدانداي | | گر چو خورشيد شود خصم تو گو شو که شود |
اژدهاي فلکي را چه غم از مارافساي | | ور برآرد به مثل مار به افسون ز زمين |
در جهان ساکن وز اندوه جهان ميآساي | | تا جهان را نبود از حرکت آسايش |
خانهي خصم تو پر ولوله و ها يا هاي | | مجلس لهو تو پر مشغله و هو ياهو |
در جهان هرچه مراد تو بود ميفرماي | | هست فرمانت روان بر همه اطراف جهان |