نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم

نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم شاعر : خاقاني نه جاي آنکه به جوي تو بگذرد آبم نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم مگر وصال تو را يابم و نمي‌يابم به جستجوي تو جان بر ميان جان بندم ز سوز سينه چو آتشکده است محرابم ز بس که از تو فغان مي‌کنم به هر محراب براي پاس خيال تو دشمن خوابم براي بوي وصال تو بنده‌ي بادم مکن جفا که جفاي تو برنمي‌تابم اگر به جان کنيم حکم برنتابم سر شکسته چون دل خاقاني است اسبابم کجا توانم پيوست با تو کز همه روي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم
نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم
نه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم

شاعر : خاقاني

نه جاي آنکه به جوي تو بگذرد آبمنه راي آنکه ز عشق تو روي برتابم
مگر وصال تو را يابم و نمي‌يابمبه جستجوي تو جان بر ميان جان بندم
ز سوز سينه چو آتشکده است محرابمز بس که از تو فغان مي‌کنم به هر محراب
براي پاس خيال تو دشمن خوابمبراي بوي وصال تو بنده‌ي بادم
مکن جفا که جفاي تو برنمي‌تابماگر به جان کنيم حکم برنتابم سر
شکسته چون دل خاقاني است اسبابمکجا توانم پيوست با تو کز همه روي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط