نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست شاعر : خواجوي کرماني وز طره طوق کرده که از مشک چنبرست نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست شکر به مي سرشته که ياقوت احمرست تعويذ دل نوشته که خط مسلسلست روي چو مه نموده که اين مهر انورست زلف سيه گشوده که اين قلب عقربست در تاب کرده طره که هندوي کافرست در خواب کرده غمزه که جادوي بابلست وز لب شراب داده که اين آب کوثرست برقع ز رخ گشاده که اين باغ جنتست بر برگ گل فشانده غباري که عنبرست برطرف مه نشانده سياهي که سنبلست...