سحاب سيل فشان چشم رودبار منست شاعر : خواجوي کرماني سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست سحاب سيل فشان چشم رودبار منست که اوست در همه حالي که غمگسار منست غم ار چه خون دلم ميخورد مضايقه نيست ولي نمونهئي از اين تن نزار منست هلال اگر چه به ابروي يار ميماند گمان مبر که جدائي باختيار منست چو اختيار من از کاينات صحبت تست مقيم حجرهي چشم گهر نگار منست خيال لعل تو هر جا که ميکنم منزل برزوي تو تا روز در کنار منست کنار چون کنم از آب ديده گوهر شب ...