چه بادست اينکه ميآيد که بوي يار ما دارد شاعر : خواجوي کرماني صبا در جيب گوئي نافهي مشک ختا دارد چه بادست اينکه ميآيد که بوي يار ما دارد مدام ار مي نمينوشد قدح بر کف چرا دارد بطرف بوستان هرکس بياد چشم ميگونش شود جانان خويش آنکس که جاني آشنا دارد چو يار آشنا از ما چنان بيگانه ميگردد که هرتاري ز گيسويش رگي با جان ما دارد از آن دلبستگي دارد دل ما با سر زلفش ولي روشن نميدانم که او منزل کجا دارد من از عالم بجز کويش ندارم منزلي ديگر حديث...