اگر ز پيش براني مرا که برخواند

اگر ز پيش براني مرا که برخواند شاعر : خواجوي کرماني وگر مراد نبخشي که از تو بستاند اگر ز پيش براني مرا که برخواند که سوز آتش پروانه شمع مي‌داند بدست تست دلم حال او تو مي‌داني خبر بريد بدهقان که سرو ننشاند چه اوفتاد که آن سرو سيمتن برخاست مگر خداي تعالي بلا بگرداند برفت آنکه بلاي دلست و راحت جان گر او بجلوه گري آستين بر افشاند چراغ مجلس روحانيون فرو ميرد گر ابن مقله ببيند در آن فرو ماند تحيتي که فرستاده شد بدان حضرت که هر کسش که ببيند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر ز پيش براني مرا که برخواند
اگر ز پيش براني مرا که برخواند
اگر ز پيش براني مرا که برخواند

شاعر : خواجوي کرماني

وگر مراد نبخشي که از تو بستانداگر ز پيش براني مرا که برخواند
که سوز آتش پروانه شمع مي‌داندبدست تست دلم حال او تو مي‌داني
خبر بريد بدهقان که سرو ننشاندچه اوفتاد که آن سرو سيمتن برخاست
مگر خداي تعالي بلا بگرداندبرفت آنکه بلاي دلست و راحت جان
گر او بجلوه گري آستين بر افشاندچراغ مجلس روحانيون فرو ميرد
گر ابن مقله ببيند در آن فرو ماندتحيتي که فرستاده شد بدان حضرت
که هر کسش که ببيند چو آب برخواندبه خون ديده از آن رو نوشته‌ام روشن
چگونه آتش سوزان به ني بپوشانددبير سردلم فاش کرد و معذورست
اگر بکوه رسد سنگ را بغلتاندسرشک ديده‌ي خواجو چنين که مي‌بينم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط