اگر ز پيش براني مرا که برخواند شاعر : خواجوي کرماني وگر مراد نبخشي که از تو بستاند اگر ز پيش براني مرا که برخواند که سوز آتش پروانه شمع ميداند بدست تست دلم حال او تو ميداني خبر بريد بدهقان که سرو ننشاند چه اوفتاد که آن سرو سيمتن برخاست مگر خداي تعالي بلا بگرداند برفت آنکه بلاي دلست و راحت جان گر او بجلوه گري آستين بر افشاند چراغ مجلس روحانيون فرو ميرد گر ابن مقله ببيند در آن فرو ماند تحيتي که فرستاده شد بدان حضرت که هر کسش که ببيند...