دامن خرگه برافکن اي بت کشمير

دامن خرگه برافکن اي بت کشمير شاعر : خواجوي کرماني سرو قباپوش و آفتاب جهانگير دامن خرگه برافکن اي بت کشمير نرگس مستت بلاي جادوي کشمير چهره‌ي خوب تو رشک لعبت نوشاد خط سياه تو روزنامه‌ي تقدير نقش جمالت نگارخانه‌ي ماني خاطر صحراست يا عزيمت نخجير ترک پري روي من ندانمت امروز بند قبا برگشاي و جام طرب گير خط کله برشکن گلاله برافشان حلق دلم بسته‌ئي بحلقه‌ي زنجير از در خويشم مران که از خم گيسو کار دلم چون ز دست رفت چه تدبير درد و غمم چون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دامن خرگه برافکن اي بت کشمير
دامن خرگه برافکن اي بت کشمير
دامن خرگه برافکن اي بت کشمير

شاعر : خواجوي کرماني

سرو قباپوش و آفتاب جهانگيردامن خرگه برافکن اي بت کشمير
نرگس مستت بلاي جادوي کشميرچهره‌ي خوب تو رشک لعبت نوشاد
خط سياه تو روزنامه‌ي تقديرنقش جمالت نگارخانه‌ي ماني
خاطر صحراست يا عزيمت نخجيرترک پري روي من ندانمت امروز
بند قبا برگشاي و جام طرب گيرخط کله برشکن گلاله برافشان
حلق دلم بسته‌ئي بحلقه‌ي زنجيراز در خويشم مران که از خم گيسو
کار دلم چون ز دست رفت چه تدبيردرد و غمم چون ز پا فکند چه درمان
قصه‌ي مشتاق را چه حاجت تقريرکشتن عشاق را چه حاجت شمشير
بلبل شب خيز را ز ناله‌ي شبگيرفصل بهاران نه ممکنست خموشي
کرد پر از خون ديده طي طواميرهر که فرو خواند عشق نامه‌ي خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط