لاابالي چه کند دفتر دانايي را شاعر : سعدي طاقت وعظ نباشد سر سودايي را لاابالي چه کند دفتر دانايي را نتواند که کند عشق و شکيبايي را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند ور نبيند چه بود فايده بينايي را ديده را فايده آنست که دلبر بيند يا غم دوست خورد يا غم رسوايي را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست نه چو ديگر حيوان سبزه صحرايي را همه دانند که من سبزه خط دارم دوست که مقيد شدم آن دلبر يغمايي را من همان روز دل و صبر به يغما دادم گو ببين آمدن...