سرمست درآمد از خرابات شاعر : سعدي با عقل خراب در مناجات سرمست درآمد از خرابات و آتش زده در لباس طامات بر خاک فکنده خرقه زهد پروانه به شادي و سعادات دل برده شمع مجلس او کاي مالک عرصه کرامات جان در ره او به عجز ميگفت اي بر رخ تو هزار شه مات از خون پيادهاي چه خيزد با تو به هزار جان ملاقات حقا و به جانت ار توان کرد جز عشق نديدمي مهمات گر چشم دلم به صبر بودي بر باد شد آن چه رفت هيهات تا باقي عمر بر چه آيد زين پس من و دردي...