دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت

دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت شاعر : سعدي ابر چشمم بر رخ از سوداي دل سيلاب داشت دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت با پريشاني دل شوريده چشمم خواب داشت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت

شاعر : سعدي

ابر چشمم بر رخ از سوداي دل سيلاب داشتدوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
با پريشاني دل شوريده چشمم خواب داشتدر تفکر عقل مسکين پايمال عشق شد
شحنه عشقت سراي عقل در طبطاب داشتکوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
تا سحر تسبيح گويان روي در محراب داشتنقش نامت کرده دل محراب تسبيح وجود
خود درفشان بود چشمم کاندر او سيماب داشتديده‌ام مي‌جست و گفتندم نبيني روي دوست
کي گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشتز آسمان آغاز کارم سخت شيرين مي‌نمود
اول آخر در صبوري اندکي پاياب داشتسعدي اين ره مشکل افتادست در درياي عشق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط