دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت

دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت شاعر : سعدي چو شمع زار و چو پروانه در به در مي‌گشت دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت هنوز در تک و پوي غمي دگر مي‌گشت هزار گونه غم از چپ و راست دامنگير چو مست دايم از آن گرد شور و شر مي‌گشت سرش مدام ز شور شراب عشق خراب چو ابلهان همه از راه عقل بر مي‌گشت چو بي‌دلان همه در کار عشق مي‌آويخت ز عشق بي‌دل و آرام و خواب و خور مي‌گشت ز بخت بي ره و آيين و پا و سر مي‌زيست که گرد بيهده کم گرد و بيشتر مي‌گشت هزار بارش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت
دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت
دلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت

شاعر : سعدي

چو شمع زار و چو پروانه در به در مي‌گشتدلي که ديد که پيرامن خطر مي‌گشت
هنوز در تک و پوي غمي دگر مي‌گشتهزار گونه غم از چپ و راست دامنگير
چو مست دايم از آن گرد شور و شر مي‌گشتسرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو ابلهان همه از راه عقل بر مي‌گشتچو بي‌دلان همه در کار عشق مي‌آويخت
ز عشق بي‌دل و آرام و خواب و خور مي‌گشتز بخت بي ره و آيين و پا و سر مي‌زيست
که گرد بيهده کم گرد و بيشتر مي‌گشتهزار بارش از اين پند بيشتر دادم
که او به قول نصيحت کنان بتر مي‌گشتبه هر طريق که باشد نصيحتش مکنيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.