از اين تعلق بيهوده تا به من چه رسد شاعر : سعدي وزان که خون دلم ريخت تا به تن چه رسد از اين تعلق بيهوده تا به من چه رسد که دستبوس کند تا بدان دهن چه رسد به گرد پاي سمندش نميرسد مشتاق ز دست خويشتنم تا به خويشتن چه رسد همه خطاي منست اين که ميرود بر من ز شوق پاره کنم تا به پيرهن چه رسد بيا که گر به گريبان جان رسد دستم که آب گل ببرد تا به ياسمن چه رسد که ديد رنگ بهاري به رنگ رخسارت فرشته ره نبرد تا به اهرمن چه رسد رقيب کيست که در ماجراي...