نظر خداي بينان طلب هوا نباشد
نظر خداي بينان طلب هوا نباشد
شاعر : سعدي
سفر نيازمندان قدم خطا نباشد نظر خداي بينان طلب هوا نباشد نظري معاف دارند و دوم روا نباشد همه وقت عارفان را نظرست و عاميان را نه جماد مرده کان را خبر از صبا نباشد به نسيم صبح بايد که نبات زنده باشي به حياتي اوفتادي که دگر فنا نباشد اگرت سعادتي هست که زنده دل بميري نه کسي نعوذبالله که در او صفا نباشد به کسي نگر که ظلمت بزدايد از وجودت مگر اندر آن ولايت که تويي وفا نباشد تو خود از کدام شهري که ز دوستان نپرسي چو دفش به هيچ سختي خبر از قفا نباشد اگر اهل معرفت را چو ني استخوان بسنبي که ميان دوستان اين همه ماجرا نباشد اگرم تو خون بريزي به قيامتت نگيرم که به روز تيرباران سپر بلا نباشد نه حريف مهربانست حريف سست پيمان تو که خويشتن ببيني نظرت به ما نباشد تو در آينه نگه کن که چه دلبري وليکن که گرش تو بي جنايت بکشي جفا نباشد تو گمان مبر که سعدي ز جفا ملول گردد چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد دگري همين حکايت بکند که من وليکن