آن سرو که گويند به بالاي تو ماند شاعر : سعدي هرگز قدمي پيش تو رفتن نتواند آن سرو که گويند به بالاي تو ماند با غمزه بگو تا دل مردم نستاند دنبال تو بودن گنه از جانب ما نيست وز وي خبرت نيست که چون ميگذراند زنهار که چون ميگذري بر سر مجروح همخانه من باشي و همسايه نداند بخت آن نکند با من سرگشته که يک روز دست از همه چيز و همه کس درگسلاند هر کو سر پيوند تو دارد به حقيقت چون خاک شوم باد به گوشت برساند امروز چه داني تو که در آتش و آبم گويند...