دو چشم مست تو کز خواب صبح برخيزند شاعر : سعدي هزار فتنه به هر گوشهاي برانگيزند دو چشم مست تو کز خواب صبح برخيزند که از لطافت خوي تو وحش نگريزند چگونه انس نگيرند با تو آدميان حلال نيست که از تو نظر بپرهيزند چنان که در رخ خوبان حلال نيست نظر به سر سزاست که پيشش به پاي برخيزند غلام آن سر و پايم که از لطافت و حسن کز اشتياق جمالت چه اشک ميريزند تو قدر خويش نداني ز دردمندان پرس که چشم و زلف تو از حد برون دلاويزند قرار عقل برفت و مجال صبر...