مرا راحت از زندگي دوش بود

مرا راحت از زندگي دوش بود شاعر : سعدي که آن ماه رويم در آغوش بود مرا راحت از زندگي دوش بود که دنيا و دينم فراموش بود چنان مست ديدار و حيران عشق که زهر از کف دست او نوش بود نگويم مي لعل شيرين گوار که سيم و سمن يا بر و دوش بود ندانستم از غايت لطف و حسن سراپاي من ديده و گوش بود به ديدار و گفتار جان پرورش کسي بازداند که باهوش بود نمي‌دانم اين شب که چون روز شد مگر همچو من مست و مدهوش بود مذن غلط کرد بانگ نماز نماند آن تحمل که سرپوش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا راحت از زندگي دوش بود
مرا راحت از زندگي دوش بود
مرا راحت از زندگي دوش بود

شاعر : سعدي

که آن ماه رويم در آغوش بودمرا راحت از زندگي دوش بود
که دنيا و دينم فراموش بودچنان مست ديدار و حيران عشق
که زهر از کف دست او نوش بودنگويم مي لعل شيرين گوار
که سيم و سمن يا بر و دوش بودندانستم از غايت لطف و حسن
سراپاي من ديده و گوش بودبه ديدار و گفتار جان پرورش
کسي بازداند که باهوش بودنمي‌دانم اين شب که چون روز شد
مگر همچو من مست و مدهوش بودمذن غلط کرد بانگ نماز
نماند آن تحمل که سرپوش بودبگفتيم و دشمن بدانست و دوست
زبان درکش امروز کان دوش بودبه خوابش مگر ديده‌اي سعديا
که نتواند از حرص خاموش بودمبادا که گنجي ببيند فقير


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط