ناچار هر که صاحب روي نکو بود شاعر : سعدي هر جا که بگذرد همه چشمي در او بود ناچار هر که صاحب روي نکو بود کان جا که رنگ و بوي بود گفت و گو بود اي گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار بعد از هزار سال که خاکش سبو بود نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهي نه چون تو پاکدامن و پاکيزه خو بود پاکيزه روي در همه شهري بود وليک مسکين کسي که در خم چوگان چو گو بود اي گوي حسن برده ز خوبان روزگار بگذار تا کنار و برت مشک بو بود مويي چنين دريغ نباشد گره زدن نه آدمي...