ناچار هر که صاحب روي نکو بود

ناچار هر که صاحب روي نکو بود شاعر : سعدي هر جا که بگذرد همه چشمي در او بود ناچار هر که صاحب روي نکو بود کان جا که رنگ و بوي بود گفت و گو بود اي گل تو نيز شوخي بلبل معاف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناچار هر که صاحب روي نکو بود
ناچار هر که صاحب روي نکو بود
ناچار هر که صاحب روي نکو بود

شاعر : سعدي

هر جا که بگذرد همه چشمي در او بودناچار هر که صاحب روي نکو بود
کان جا که رنگ و بوي بود گفت و گو بوداي گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار
بعد از هزار سال که خاکش سبو بودنفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهي
نه چون تو پاکدامن و پاکيزه خو بودپاکيزه روي در همه شهري بود وليک
مسکين کسي که در خم چوگان چو گو بوداي گوي حسن برده ز خوبان روزگار
بگذار تا کنار و برت مشک بو بودمويي چنين دريغ نباشد گره زدن
نه آدمي که صورتي از سنگ و رو بودپندارم آن که با تو ندارد تعلقي
گم کرده دل هرآينه در جست و جو بودمن باري از تو بر نتوانم گرفت چشم
چون ناله کسي که به چاهي فرو بودبر مي‌نيايد از دل تنگم نفس تمام
کز دست نيکوان همه چيزي نکو بودسعدي سپاس دار و جفا بين و دم مزن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط