عيبي نباشد از تو که بر ما جفا رود شاعر : سعدي مجنون از آستانه ليلي کجا رود عيبي نباشد از تو که بر ما جفا رود بسيار سر که در سر مهر و وفا رود گر من فداي جان تو گردم دريغ نيست قارون اگر به خيل تو آيد گدا رود ور من گداي کوي تو باشم غريب نيست چون ميرود ز پيش تو چشم از قفا رود مجروح تير عشق اگرش تيغ بر قفاست کاين پاي لايقست که بر چشم ما رود حيف آيدم که پاي همي بر زمين نهي الا در آن مقام که ذکر شما رود در هيچ موقفم سر گفت و شنيد نيست عيبش...