بخت بازآيد از آن در که يکي چون درآيد شاعر : سعدي روي ميمون تو ديدن در دولت بگشايد بخت بازآيد از آن در که يکي چون درآيد تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد صبر بسيار ببايد پدر پير فلک را وين بشاشت که تو داري همه غمها بزدايد اين لطافت که تو داري همه دلها بفريبد زهرم از غاليه آيد که بر اندام تو سايد رشکم از پيرهن آيد که در آغوش تو خسبد پيش نطق شکرينت چو ني انگشت بخايد نيشکر با همه شيريني اگر لب بگشايي چون تو دارم همه دارم دگرم هيچ نبايد ...