که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد

که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد شاعر : سعدي که مي‌رود که چنين دلپذير مي‌آيد که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد مگر ز مصر به کنعان بشير مي‌آيد نشان يوسف گم کرده مي‌دهد يعقوب که زخم‌هاي نظر بر بصير مي‌آيد ز دست رفتم و بي ديدگان نمي‌دانند نظر بدوز که آن بي‌نظير مي‌آيد همي‌خرامد و عقلم به طبع مي‌گويد که خارهاي مغيلان حرير مي‌آيد جمال کعبه چنان مي‌دواندم به نشاط که ياد خويشتنم در ضمير مي‌آيد نه آن چنان به تو مشغولم اي بهشتي رو و گر مقابله بينم که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد
که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد
که برگذشت که بوي عبير مي‌آيد

شاعر : سعدي

که مي‌رود که چنين دلپذير مي‌آيدکه برگذشت که بوي عبير مي‌آيد
مگر ز مصر به کنعان بشير مي‌آيدنشان يوسف گم کرده مي‌دهد يعقوب
که زخم‌هاي نظر بر بصير مي‌آيدز دست رفتم و بي ديدگان نمي‌دانند
نظر بدوز که آن بي‌نظير مي‌آيدهمي‌خرامد و عقلم به طبع مي‌گويد
که خارهاي مغيلان حرير مي‌آيدجمال کعبه چنان مي‌دواندم به نشاط
که ياد خويشتنم در ضمير مي‌آيدنه آن چنان به تو مشغولم اي بهشتي رو
و گر مقابله بينم که تير مي‌آيدز ديدنت نتوانم که ديده دربندم
به قامتي که تو داري قصير مي‌آيدهزار جامه معني که من براندازم
که رحمتي مگرش بر اسير مي‌آيدبه کشتن آمده بود آن که مدعي پنداشت
هم آتشي زده‌اي تا نفير مي‌آيدرسيد ناله سعدي به هر که در آفاق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط