آن کيست که ميرود به نخجير شاعر : سعدي پاي دل دوستان به زنجير آن کيست که ميرود به نخجير همسايه لعبتان کشمير همشيره جادوان بابل کز ديدن آن جوان شود پير اينست بهشت اگر شنيدي افتاده خبر ندارد از تير از عشق کمان دست و بازوش از دست بيفکند تصاوير نقاش که صورتش ببيند رفتي و چنين برفت تقدير اي سخت جفاي سست پيوند بي فايده ميکنند و تحذير کوته نظران ملامت از عشق خوني که فروشدست با شير با جان من از جسد برآيد نه منع روا بود نه تأخير...