ياري به دست کن که به اميد راحتش

ياري به دست کن که به اميد راحتش شاعر : سعدي واجب کند که صبر کني بر جراحتش ياري به دست کن که به اميد راحتش اي باد صبحدم خبري ده ز ساحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال رويي که صبح خيره شود در صباحتش باران چون ستاره‌ام از ديدگان بريخت بر وي پراکند نمکي از ملاحتش هر گه که گويم اين دل ريشم درست شد داند که چشم دوست نبيند قباحتش هرچ آن قبيحتر بکند يار دوست روي بي ديدنت خيال مبند استراحتش بيچاره‌اي که صورت رويت خيال بست از چشم‌هاي نرگس و...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ياري به دست کن که به اميد راحتش
ياري به دست کن که به اميد راحتش
ياري به دست کن که به اميد راحتش

شاعر : سعدي

واجب کند که صبر کني بر جراحتشياري به دست کن که به اميد راحتش
اي باد صبحدم خبري ده ز ساحتشما را که ره دهد به سراپرده وصال
رويي که صبح خيره شود در صباحتشباران چون ستاره‌ام از ديدگان بريخت
بر وي پراکند نمکي از ملاحتشهر گه که گويم اين دل ريشم درست شد
داند که چشم دوست نبيند قباحتشهرچ آن قبيحتر بکند يار دوست روي
بي ديدنت خيال مبند استراحتشبيچاره‌اي که صورت رويت خيال بست
از چشم‌هاي نرگس و چندان وقاحتشبا چشم نيم خواب تو خشم آيدم همي
چون آدمي طمع نکند در سماحتشرفتار شاهد و لب خندان و روي خوب
عاجز بماند در تو زبان فصاحتشسعدي که داد وصف همه نيکوان به داد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط