هر که نازک بود تن يارش هر که نازک بود تن يارششاعر : سعدي گو دل نازنين نگه دارشهر که نازک بود تن يارشکه تحمل نميکند خارشعاشق گل دروغ ميگويدوين نصيحت مکن که بگذارشنيکخواها در آتشم بگذارتا فدا کردمي به ديدارشکاش با دل هزار جان بوديگر برنجد به دوست مشمارشعاشق صادق از ملامت دوستکه نه اول به جان رسد کارشکس به آرام جان ما نرسدهر که سر ميزند به ديوارشخانه يار سنگ دل اينستکه بود پيش دوست مقدارشخون ما خود محل آن داردترک جان گوي و دل به دست آرشسعديا گر به جان خطاب کند