گرم قبول کني ور براني از بر خويش شاعر : سعدي نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خويش گرم قبول کني ور براني از بر خويش چنان که در دلت آيد به راي انور خويش تو داني ار بنوازي و گر بيندازي غلام خويش هميپروري و چاکر خويش نظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب خيال روي تو نگذاردم از برابر خويش اگر برابر خويش به حکم نگذاري که راضيم که قفا بينم از ستمگر خويش مرا نصيحت بيگانه منفعت نکند که صبر طفل به شير از کنار مادر خويش حديث صبر من از روي تو همان مثلست...