گرم قبول کني ور براني از بر خويش

گرم قبول کني ور براني از بر خويش شاعر : سعدي نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خويش گرم قبول کني ور براني از بر خويش چنان که در دلت آيد به راي انور خويش تو داني ار بنوازي و گر بيندازي غلام خويش همي‌پروري و چاکر خويش نظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب خيال روي تو نگذاردم از برابر خويش اگر برابر خويش به حکم نگذاري که راضيم که قفا بينم از ستمگر خويش مرا نصيحت بيگانه منفعت نکند که صبر طفل به شير از کنار مادر خويش حديث صبر من از روي تو همان مثلست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرم قبول کني ور براني از بر خويش
گرم قبول کني ور براني از بر خويش
گرم قبول کني ور براني از بر خويش

شاعر : سعدي

نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خويشگرم قبول کني ور براني از بر خويش
چنان که در دلت آيد به راي انور خويشتو داني ار بنوازي و گر بيندازي
غلام خويش همي‌پروري و چاکر خويشنظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب
خيال روي تو نگذاردم از برابر خويشاگر برابر خويش به حکم نگذاري
که راضيم که قفا بينم از ستمگر خويشمرا نصيحت بيگانه منفعت نکند
که صبر طفل به شير از کنار مادر خويشحديث صبر من از روي تو همان مثلست
که هيچ خلق نبيني به حسن و منظر خويشرواست گر همه خلق از نظر بيندازي
دگر به شرم درافتادم از محقر خويشبه عشق روي تو گفتم که جان برافشانم
زهي خيال که من کرده‌ام مصور خويشتو سر به صحبت سعدي درآوري هيهات
همان چه مورچه را بر سر آمد از پر خويشچه بر سر آيد از اين شوق غالبم داني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.