گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل
شاعر : سعدي
گل از خارم برآوردي و خار از پا و پا از گل گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل از آن خورشيد خرگاهي برافکن دامن محمل ايا باد سحرگاهي گر اين شب روز ميخواهي هزارش صيد پيش آيد به خون خويش مستعجل گر او سرپنجه بگشايد که عاشق ميکشم شايد بگيرند آستين من که دست از دامنش بگسل گروهي همنشين من خلاف عقل و دين من که حال غرقه در دريا نداند خفته بر ساحل ملامتگوي عاشق را چه گويد مردم دانا نه قتلم خوش هميآيد که دست و پنجه قاتل به خونم گر بيالايد دو دست نازنين شايد شتر جايي بخواباند که ليلي را بود منزل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند گرت آسودگي بايد برو عاشق شو اي عاقل ز عقل انديشهها زايد که مردم را بفرسايد بهل تا عقل ميگويد زهي سوداي بيحاصل مرا تا پاي ميپويد طريق وصل ميجويد اگر با دوست بنشيني ز دنيا و آخرت غافل عجايب نقشها بيني خلاف رومي و چيني که هرچ از جان برون آيد نشيند لاجرم بر دل در اين معني سخن بايد که جز سعدي نيارايد