چشم خدا بر تو اي بديع شمايل شاعر : سعدي يار من و شمع جمع و شاه قبايل چشم خدا بر تو اي بديع شمايل سرو نديدم بدين صفت متمايل جلوه کنان ميروي و باز ميآيي روي تو بر قدرت خداي دلايل هر صفتي را دليل معرفتي هست عهد تو منسوخ کرد ذکر اوايل قصه ليلي مخوان و غصه مجنون هر دو به رقص آمدند سامع و قايل نام تو ميرفت و عارفان بشنيدند سد سکندر نه مانعست و نه حائل پرده چه باشد ميان عاشق و معشوق دست در آغوش يار کرده حمايل گو همه شهرم نگه کنند و...