ما دل دوستان به جان بخريم شاعر : سعدي ور جهان دشمنست غم نخوريم ما دل دوستان به جان بخريم گو بزن جان من که ما سپريم گر به شمشير ميزند معشوق به ضرورت جفاي او ببريم آن که صبر از جمال او نبود نگهي بازکن که منتظريم گر به خشمست و گر به عين رضا گر به جان ميدهند تا بخريم يک نظر بر جمال طلعت دوست عاقلان ديگرند و ما دگريم گر تو گويي خلاف عقلست اين ما در آن دست و قبضه مينگريم باش تا خون ما هميريزند ما بر اين در گداي يک نظريم گر برانند...