درر که بر همه باری ز ابر کف کریم |
|
نظر که با همه داری به چشم بخشایش |
یکی به موجب خدمت یکی به حق قدیم |
|
مرا دوبار نوازش کن و کرم فرما |
ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم |
|
آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت |
چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟ |
|
گله از دست ستمکار به سلطان گویند |
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم |
|
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد |
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم |
|
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد |
جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن |
|
گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان |
تا چنین افسون ندانی دست بر افعی مزن |
|
خرم آنکو خورد و بخشید و پریشان کرد و رفت |
بخواهی ماند با فرعون و هامان |
|
اگر گویندش اندر نار جاوید |
که گویندش مرو فردا به دیوان |
|
چنان سختش نیاید صاحب جاه |
نیاید در ضمیرش هیچ نقصان |
|
دو بهر از دینش ار معدوم گردد |
گر از رسمش به زیر آید منی نان |
|
برآید جانش از محنت به بالا |
ندانند این سخن جز هوشمندان |
|
نکویی بابدان کردن وبالست |
بدی باشد به حال گوسفندان |
|
ز بهر آنکه با گرگان نکویی |