جانا، نظري که ناتوانم

جانا، نظري که ناتوانم شاعر : فخرالدين عراقي بخشا، که به لب رسيد جانم جانا، نظري که ناتوانم بشتاب، که سخت ناتوانم درياب، که نيک دردمندم آخر به چه روي زنده مانم؟ ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جانا، نظري که ناتوانم
جانا، نظري که ناتوانم
جانا، نظري که ناتوانم

شاعر : فخرالدين عراقي

بخشا، که به لب رسيد جانمجانا، نظري که ناتوانم
بشتاب، که سخت ناتوانمدرياب، که نيک دردمندم
آخر به چه روي زنده مانم؟من خسته که روي تو نبينم
تعجيل مکن که اندر آنمگفتي که: بمردي از غم ما
تا بر سر کوت جان‌فشانماينک به در تو آمدم باز
از خاک در تو بازمانمافسوس بود که بهر جاني
بي‌دوست به کام دشمنانممردن به از آن که زيست بايد
چون از پي سود در زيانم؟چه سود مرا ز زندگاني
جز درد دلي کزو بجانماز راحت اين جهان ندارم
زان دستخوش غم جهانمبنهادم پاي بر سر جان
بيرون شد کار مي‌ندانمکاريم فتاده است مشکل
خود را به چه حيله وارهانم؟درمانده شدم، که از عراقي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط