اي شکر خوشهچين گفتارت شاعر : عطار سرو آزاد کرد رفتارت اي شکر خوشهچين گفتارت ز اشتياق لب شکر بارت بس که طوطي جان بزد پر و بال ز آرزوي رخ چو گلنارت خار در پاي گل شکست هزار مانده در انتظار ديدارت هر شبي با هزار ديده سپهر شده مبهوت جزع خونخوارت لعل از جان بشسته دست به خون حلقه در گوش چشم مکارت نرگس تر که ساقي چمن است دل ببردي بهجان گرفتارت هرکه را از هزار گونه جفا که بديدست در شهوارت بحر از آن جوش ميزند لب خشک زانکه سرگشته...