دلبرم در حسن طاق افتاده است شاعر : عطار قسم من زو اشتياق افتاده است دلبرم در حسن طاق افتاده است کو چو عرش سيم ساق افتاده است بر سر پايم چو کرسي ز انتظار برق در زيرش براق افتاده است گر رسد يک شب خيال وصل او سد اسکندر يتاق افتاده است ليک اندر تيه هجرش گرد من در خراسان و عراق افتاده است کي فتد در دوزخ اين آتش کزو کشته تو در فراق افتاده است بر هم افتاده چو زلفش هر نفس يا چنين خود اتفاق افتاده است ميندانم تا به عمدا ميکشد ماه بختم...