دوش کان شمع نيکوان برخاست

دوش کان شمع نيکوان برخاست شاعر : عطار ناله از پير و از جوان برخاست دوش کان شمع نيکوان برخاست جوش آتش ز ارغوان برخاست گل سرخ رخش چو عکس انداخت به غلاميش مدح خوان برخاست آفتابي که خواجه‌تاش مه است شور از جان خسروان برخاست از غم جام خسروي لبش صد نگهبان و ديده‌بان برخاست روي بگشاد تا ز هر مويم چه قيامت ز هندوان برخاست يارب از تاب زلف هندوي او آه از ناف آهوان برخاست مشک از چين زلف مي‌افشاند دود از مغز جادوان برخاست چشم جادوش آتشي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوش کان شمع نيکوان برخاست
دوش کان شمع نيکوان برخاست
دوش کان شمع نيکوان برخاست

شاعر : عطار

ناله از پير و از جوان برخاستدوش کان شمع نيکوان برخاست
جوش آتش ز ارغوان برخاستگل سرخ رخش چو عکس انداخت
به غلاميش مدح خوان برخاستآفتابي که خواجه‌تاش مه است
شور از جان خسروان برخاستاز غم جام خسروي لبش
صد نگهبان و ديده‌بان برخاستروي بگشاد تا ز هر مويم
چه قيامت ز هندوان برخاستيارب از تاب زلف هندوي او
آه از ناف آهوان برخاستمشک از چين زلف مي‌افشاند
دود از مغز جادوان برخاستچشم جادوش آتشي در زد
باز از آن ماه مهربان برخاستفتنه‌اي کان نشسته بود تمام
گفت يوسف ز کاروان برخاستپيش من آمد و زبان بگشاد
در غم من ز جان توان برخاستدل به من ده که گر به حق گويي
بگريخت از من و دوان برخاستدل چو رويش بديد دزديده
به تجلي چو آن شبان برخاستآتش روي او بديد و بسوخت
دل تنها چو پاسبان برخاستاو چو سلطان به زير پرده نشست
همه مغزش ز استخوان برخاستچون همه عمر خويش يک مژه زد
دل عطار ناتوان برخاستنتوان کرد شرح کز چه صفت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.