راه عشق او که اکسير بلاست

راه عشق او که اکسير بلاست شاعر : عطار محو در محو و فنا اندر فناست راه عشق او که اکسير بلاست هر دلي که کو طالب اين کيمياست فاني مطلق شود از خويشتن کمترين چيزي که مي‌زايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راه عشق او که اکسير بلاست
راه عشق او که اکسير بلاست
راه عشق او که اکسير بلاست

شاعر : عطار

محو در محو و فنا اندر فناستراه عشق او که اکسير بلاست
هر دلي که کو طالب اين کيمياستفاني مطلق شود از خويشتن
کمترين چيزي که مي‌زايد بقاستگر بقا خواهي فنا شو کز فنا
هر چه در هر دو جهان شد از تو راستگم شود در نقطه‌ي فاي فنا
ذره‌اي هست آمدن يارا کراستدر چنين دريا که عالم ذره‌اي است
زير او پوشيده صد دريا بلاستگر ازين دريا بگيري قطره‌اي
گر درين دريا بري يک ذره خواستبرنياري جان و ايمان گم کني
کين نه کار ما و نه کار شماستگرد اين دريا مگرد و لب بدوز
تا ابد بر هرچه باشد پادشاستگر گدايي را رسد بويي ازين
تا ز پيشان بانگت آيد کان ماستاز خودي خود قدم برگير زود
هر که را يک‌دم سر اين ماجراستدم نيارد زد ازين سير شگرف
آن نمي‌خواهند درويشي جداستزهد و علم و زيرکي بسيار هست
فهم آن نه کار مرد پارساستآنچه من گفتم زبور پارسي است
تا بداني تو که اين معني کجاستسلطنت بايد که گردد آشکار
کبريايي خالي از کبر و رياستدر دل عشاق از تعظيم او
کين نه کسب اوست بل عين عطاستمحو کن عطار را زين جايگاه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط