جهاني جان چو پروانه از آن است

جهاني جان چو پروانه از آن است شاعر : عطار که آن ترسا بچه شمع جهان است جهاني جان چو پروانه از آن است مرا زنار زلفش بر ميان است به ترسايي درافتادم که پيوست مرا گفتا...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهاني جان چو پروانه از آن است
جهاني جان چو پروانه از آن است
جهاني جان چو پروانه از آن است

شاعر : عطار

که آن ترسا بچه شمع جهان استجهاني جان چو پروانه از آن است
مرا زنار زلفش بر ميان استبه ترسايي درافتادم که پيوست
مرا گفتا که دين من عيان استدرآمد دوش آن ترسا بچه مست
که گر سودي کني آنجا زيان استدرين دين گر بقا خواهي فنا شو
مرا گفتا که اين ره بي نشان استبدو گفتم نشاني ده ازين راه
ز پنهاني نهان اندر نهان استز پيدايي هويدا در هويداست
که اندر وي بقاي جاودان استفنا اندر فناي است و عجب اين
يقين مي‌دان که نه اين و نه آن استچو پيدا و نهان دانستي اين راه
که عاشق غير اين دين کفر دان استبه دين ما درآ گر مرد کفري
بنا بر کافري جاودان استيقين مي‌دان که کفر عاشقي را
به ترک جان بگو چه جاي جان استاگر داري سر اين پاي در نه
سخن گفتن ز دلق و طيلسان استوگرنه با سلامت رو که با تو
نه کار توست کار رهبران استبرو عطار و تن زن زانکه اين شرح


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط