همه عالم خروش و جوش از آن است

همه عالم خروش و جوش از آن است شاعر : عطار که معشوقي چنين پيدا، نهان است همه عالم خروش و جوش از آن است ز هر يک قطره‌اي بحري روان است ز هر يک ذره خورشيدي مهياست ببيني تا که اندر وي چه جان است اگر يک ذره را دل برشکافي که هر ذره به ديگر مهربان است از آن اجسام پيوسته است درهم نه کفر است و نه دين نه هر دوان است نه توحيد است اينجا و نه تشبيه که اين جمله نشان از بي نشان است اگر جمله بداني هيچ داني ميان اهل دل دستار خوان است دلي را کش از...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همه عالم خروش و جوش از آن است
همه عالم خروش و جوش از آن است
همه عالم خروش و جوش از آن است

شاعر : عطار

که معشوقي چنين پيدا، نهان استهمه عالم خروش و جوش از آن است
ز هر يک قطره‌اي بحري روان استز هر يک ذره خورشيدي مهياست
ببيني تا که اندر وي چه جان استاگر يک ذره را دل برشکافي
که هر ذره به ديگر مهربان استاز آن اجسام پيوسته است درهم
نه کفر است و نه دين نه هر دوان استنه توحيد است اينجا و نه تشبيه
که اين جمله نشان از بي نشان استاگر جمله بداني هيچ داني
ميان اهل دل دستار خوان استدلي را کش از آنجا نيست قوتي
همه پنهانيش عين عيان استدل عطار تا شد غرق اين راه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط